بازگشت

حسين در جنگ صفين فرمانده ي ميمنه بود


علامه كمره اي از مناقب ساروي بازگو كرده كه حسين (ع) در صفين فرماندهي ميمنه (يعني ستون راست سپاه) را به عهده داشت.

نص گفتار او بدين قرار است: «در ذي الحجه زد و خورد كردند و در محرم دست از جنگ برداشتند و همينكه هلال ماه صفر سال 37 رو مي نمود علي (ع) امر داد نداي اعذار و انذار به لشكر شام دادند. سپس لشكر خود را صف آرايي كرد و بر ميمنه ي خود حسن و حسين (ع) و عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقيل را قرار داد و بر ميسره محمد بن حنيفه و محمد بن ابي بكر و هاشم بن عتبه (مرقال) را گذاشت. بر قلب لشكر هم عبدالله بن عباس و عباس بن ربيعه بن حارث و اشتر و اشعث را قرار داد و بر جناح سعيد بن قيس همداني و بديل بن حاتم را نصب فرمود و بر كمين عمار بن ياسر و عمر بن حمق خزاعي و عامر بن واثله كناني و قبيقة بن جابر اسدي را قرار داد.» [1] .


در همان جنگ كه هيجده ماه طول كشيد حسين شهيد يك مرتبه به سپاه معاويه كه فرات را اشغال كرده بود با دستور پدر حمله برد و آب را از تصرف آنان در آورد، كه شرح آن را در عنوان «حسين در صفين به يزيد و قشون معاويه آب مي دهد» گذاشت. با آنكه پدرشان روي مصالح اسلامي ميل نداشت آنها وارد معركه شوند ليكن گاهي وارد مي شدند و نصر بن مزاحم گويد: اميرالمؤمنين حمله مي آورد و جنگجويان را مي افكند، پسران عزيز او هم در خدمت پدر بودند و من همي ديدم كه از هر كرانه تير مانند قطرات باران از پس دوش و نزديك بناگوش او مي گذشت، حسن و حسين (ع) همي خواستند جان خود را فدا كنند و امير كراهت داشت و بر هر يك از پسران كه قصد ميدان مي كرد سبقت مي فرمود.

احمر نامي مولي بني اميه كه مرد شجاعي بود امير (ع) را بديد و گفت: علي! خدا مرا بكشد اگر من تو را نكشم يا تو مرا نكشي. سپس آهنگ آن سرور نمود. كيسان غلام امير نيز بر او حمله كرد و شهيد شد. احمر خواست اندر آن گرمي امير را ضربتي زند، مولا دست مبارك فرا برده گريبان او را گرفته از بالاي زين در ربوده بر هوا نگاهش داشت. و من ناظر صحنه بودم كه آن شقي در چنگال علي (ع) گرفتار و پايها را مي جنبانيد. امير او را سخت بر زمينش كوفت كه استخوان شانه و بازوهايش درهم شكست. خامس آل عبا و محمد حنفيه پيش تاخته با شمشيرش چندان زدند كه جان پليد بسپرد و علي بر فرزندان همي نگريست و وقتي كه به حضور پدر شرفياب شدند علي (ع) به حسن مجتبي فرمود: چرا با برادران شركت نجستي گفت مرا اينان پسنده بودند. [2] .

همان حسين بود كه در بسيج سپاه كوفه به صفين سخنراني بسيار شيرين و تكان دهنده اي كرد. نصر بن مزاحم گويد: علي (ع) خطبه اي فرو خواند و مردم را به جهاد سپاه شام دعوت كرد، سپس پسرش حسن مجتبي برخاست و سخنراني فرمود.

سپس حسين شهيد برخاست، خطبه اي فرو خواند و اهل كوفه را مورد خطاب قرار داده فرمود:

يا اهل الكوفة انتم الاحبة الكرماء و الشعار، دون الدثار فجدوا في احياء ما دثر بينكم، و تسهيل ما توعر عليكم، و الفة ماضاع منكم الحرب، الا ان الحرب شرها ذريع، و طعمها فظيع، و هي جرع مستحسات، فمن اخذ لها اهبتها و استعد لها عدتها و لم يألم كلومها عند حلولها


فذالك صاحبها، و من عاجلها قبل فرصتها «اوان فرصتها» و استبصار سعيه فيها فذالك فمن ان لا ينفع قومه، و ان يهلك نفسه نسئل الله ان يدعمكم بالفئة ثم نزل. [3] .

اي مردم كوفه شماييد دوستان عزيز و شماييد جنگ آوران مبارز نه خانه نشين هاي پوسيده يا شمشيرهاي زنگ زده، بكوشيد در زنده كردن آنچه را كه در ميان شما پوسيده شده (يعني مراسم جنگ) و آسان كردن آنچه بر شما دشوار شده و خو گرفتن به جنگ كه مهمل و تباه شده از شما، آگاه باشيد بدرستي كه زشتي و تلخي جنگ زودگذر و چشيدن آن گواراست و جنگ جرعه هاي ممدوح است هر كسي كه تندبادهاي آن را قبول كند وبراي جنگ خود را آماده كند و با زخم هاي آن به هنگام وقوع آزار نبيند، اين شخص يار و ملازم خوب است.

هر كس در آن شتاب كند پيش از رعايت فرصت آن و قبل از آنكه كوشش هايش از روي بصيرت و بينايي باشد اين شخص سزاوار است كه قوم او نفع نبرد وجان خود را هلاك سازد و از خدا مسالت مي كنيم كه شما را نگاهدارد از گمراهي و امتحانات رسوا كننده، سپس پايين آمد.

ظاهرا اين خطبه در سال 36 كه پدرش نخستين بار بود كه به جنگ معاويه مي رفت خوانده شد، نه در سال چهل كه علي (ع) سپاه چهل هزار نفري آماده كرده، و براي بار دوم به جنگ معاويه مي رفت.

زيرا در آن سال قبلا امام حسن و قبل از آن علي (ع) خطبه خوانده بودند و به گفته ي ابن ابي الحديد بر بالاي منبر. و خطبه ي علي (ع) در سال چهل در بالاي سنگي كه جعدة بن هبير نصب كرده بود انجام گرفت و بعد از علي (ع) كسي خطبه نخواند و تفصيل آن خواهد آمد.


پاورقي

[1] مسلم بن عقيل تأليف کمره اي ص 65.

[2] قمقام طبع جديد ص 151 و نقئه المصدور قمي ص 326.

[3] قمقام ص 150 بلاغه، الحسين نقل از ابن ابي الحديد بحار ج 32 ص 405.