بازگشت

خضوع خليفه در برابر مقام حسين


اين تراوش ها كه از شخصيت حسين (ع) سرچشمه مي گرفت نه تنها مردم عادي را جلب مي كرد، بلكه سران مهاجر و انصار هم مجذوب او مي شدند و عمر هم در شناسايي افكار مردم تبحر كامل داشت و به مقام والاي حسين احترام مي گذاشت. همچنين وجود او را از همه ي مهاجر و انصار مقدم مي داشت. حتي در همان روزهاي هيجان آوري كه سپاهيان اسلام در دو مرز بزرگ، در مقابل دو امپراتور نيرومند ايران و روم كه در آن تاريخ دنيا را ميان خود تقسيم كرده بودند مي جنگيدند و اين جنگها، تمام وقت عمر را گرفته بود، باز هر وقت حسين (ع) مي آمد، او وقت خود را با كمال خوشرويي به او مي داد.

در همان ايام بود كه روزي حسين (ع) به منزل عمر آمد و او سرگرم گفت و گو با معاويه بود درباره ي اوضاع سوريه و لبنان و جنگهاي سپاهيان اسلام و روم مشورت مي كرد.


معاويه مدت زماني بود كه جانشين برادرش يزيد شده بود، زيرا وي در طاعون سال هجدهم هجري در عمواس فوت كرده بود.

حسين (ع) چون خليفه را مشغول ديد با عبدالله فرزند عمر - كه او نيز به ديدار پدر آمده بود و توفيق ديدارش را پيدا نكرده بود - از منزل خليفه بيرون رفتند، اندكي پس از غيبت آنها، عمر آگاه شد و به خدمتكار خود با تعرض گفت: چرا گذاشتيد حسين (ع) برود؟ مگر نمي دانيد براي ديدار او مانع و رادعي در پيش من وجود ندارد، او هر وقت و هر ساعت كه بيايد بايد درها به رويش باز باشد.

فرداي همان روز خود شخصا به ديدار حسين (ع) رفت ونخستين سخنش اين بود كه ديروز مرا از ديدار خود محروم كرديد. حسين (ع) گفت: چون كه با معاويه خلوت كرده بوديد و من و عبدالله روا نداشتيم مذاكراتتان را قطع كنيم.

عمر گفت: مگر نمي داني كه تو از پسرم به من نزديك تري و مقامت از او بسيار گرامي تر است، زيرا تو در نزد مسلمانان - پس از خدا و پيغمبرش - از هر كس بالاتري. [1] .

همچنين نقل شده كه روزي خليفه ي دوم لباس تقسيم مي كرد. قبل از اينكه به حسن و حسين عليهماالسلام برسد تمام شد. خليفه چون شرمنده شد كه فورا به عامل خود در يمن نوشت تا دو حله يمني جهت حسن و حسين عليهماالسلام بفرستد. وقتي جامه ها رسيد و حسنين پوشيدند، خليفه سجده ي شكر كرد و گفت الآن نفس من راحت شد. [2] .

جذبه و كشش عمر نسبت به مقام والاي حسين (ع) روزبه روز افزون تر مي شد چنانكه روزي خليفه ي دوم مشغول تقسيم غنائمي بود كه از پيروزي هاي مجاهدان اسلام برايش فرستاده بودند. حسن و حسين (ع) هم حضور داشتند و فرزند خودش عبدالله نيز حاضر بود. عمر به هر يك از پسران فاطمه ده هزار درهم داد و به پسر خود عبدالله يك هزار درهم. عبدالله اعتراض نمود و گفت: من در اسلام و هنگام هجرت رسول الله سابقه ي قابل توجهي دارم،چه شده كه من بايد با حسن و حسين (ع) اين اندازه تفاوت فاحش داشته باشم.

عمر با تندي چنين پاسخ داد: تو براي خود پدري مانند پدر آنان و جدي مانند جد آنها و


مادري مانند آنها و عمويي مانند عموي آنها پيدا كن و آنگاه از من سهمي مانند سهم آنان طلب كن. [3] .

شكي نيست كه اين اظهار ارادت عمر ريشه دروني نداشت و با توجه به سوابق و جنايات او درباره زهراي اطهر و علي (ع) امكان ندارد ارادت او ناشي از علاقه قلبي باشد. بطوريكه بعد از عمر بين حسين و عبدالله بن عمر و آل عمر علاقه و محبت باطني نبود، بطوريكه در جريان شرب خمر عاصم پسر عمر امام حسين (ع) در مجلس قضا حاضر شد و عليه او شهادت داد و اين در زمان خلافت عثمان بود و در نتيجه شهادت امام بر عاصم حد جاري كرديد و اين شهادت بغض و عداوت را بين دو طايفه بني هاشم و عدي شدت بخشيد. [4] .


پاورقي

[1] طبري ج 3 ص 161.

[2] الثائر الاول تأليف محمد عبدالباقي سرور نعيم از علماي جامع الازهر، الامام الحسين سمو المعني في سمو الذات ص 309.

[3] زندگاني امام حسين (زين العابدين رهنما) جلد يک ص 204. و نگارنده در منابع اوليه به اين خبر برخورد نکرده است و سمو المعني في سمو الذات ص 309.

[4] حياة امام حسين باقر شريف القريشي ج 1 ص 3 نقلا عن المنمق في اخبار القريش ص 499.