بازگشت

عظمت حسين در نظر خليفه ي اول


حسين (ع) وقتي به اوايل سن بلوغ رسيد شباهت بسياري به جواني پيغمبر پيدا كرد و اين تشبيه و خصيصه در مدينه بر سر زبانها افتاد و همه مي گفتند حسين (ع) هم از حيث صورت و هم از حيث سيرت به رسول الله مي ماند. همچنين مي گفتند كه جوانان بايد صراحت عقيده و ايمان و شجاعت و پرهيزگاري و دلاوري را از او بياموزند. اوست كه عقايد و افكار خود را بي پروا مي گويد و خوب و بد و عقايد اشخاص را با فصاحت تمام اظهار مي كند. او هرگز زبان مفلوج و كلمات نيم جويده ندارد. علامه حاج ميرزا حسين نوري نقل مي كند و سند را به علي بن ابيطالب (ع) مي رساند و مي فرمايد زماني كه ابي بكر خلافت را بدست گرفت روز جمعه به منبر رفت (و قد تهيا الحسن و الحسين للجمعة فسبق اليه الحسين فانتهي الي ابي بكر و هو علي المنبر فقال هذا منبر ابي لا منبر ابيك فبكي ابوبكر و قال صدقت هذا منبر ابيك لا منبر ابي فدخل علي بن ابي طالب في تلك الحال فقال ما يبكيك يا ابابكر فقال له القوم قال له الحسين (ع) كذا و كذا فقال علي (ع) يا ابابكر ان الغلام انما يثغر في سبع و يحتلم في اربع عشر سنة و يستكمل طوله في اربع و عشرين يستكمل عقله في ثمان و عشرين سنة فما كان بعد ذلك فانما هو بالتجارب. [1] .

در حالي كه حسن و حسين براي جمعه آماده بودند حسين (ع) به سوي ابي بكر پيش رفت در حالي كه او بالاي منبر بود فرمود اين منبر پدر من است نه منبر پدر تو، ابي بكر گريه كرد و گفت راست گفتي اين منبر پدر تو است نه منبر پدر من در اين حال علي (ع) وارد مسجد شد به ابي بكر گفت چرا گريه مي كني مردم گفتند حسين به او چنين گفت علي (ع) فرمود: ابابكر نوجوان در هفت سالگي دندانش شكافته مي شود (يعني دندان جلويي مي شكافد دندان ديگري مي آورد در چهارده سالگي محتلم مي شود در بيست و چهار سالگي طول قامت تكميل مي شود و عقلش در بيست و هشت سالگي به حد كمال مي رسد. بعد از اين با تجارب پيش مي رود، امام در اين بيان مسئله كلي را كه در خلقت انسان كمالات خلقي و خلقي به تدريج


رشد مي كند بيان مي كند مفهومش اين نيست كه حسين هنوز اين مدارج را طي نكرده از اين نظر بايد ابي بكر حسين را عفو كند بلكه امام مي خواست بفرمايد حسين اين مراحل را در اين سن شش و هفت سالگي پيموده است و همه چيز را با درك صحيح ادا مي كند.



پاورقي

[1] مستدرک الرسائل ج 15 ص 165 حديث 3.