بازگشت

صراحت كلام با مروان بن حكم


فرداي شب گذشته كه امام بيرون آمد تا از اوضاع باخبر باشد با مروان روبرو شد مروان گفت: يا اباعبدالله! من به شما از روي نصيحت مي گويم از سخن من اطاعت كن.

امام فرمود: چيست نصيحت تو بگو بشنوم. مروان گفت: من تو را به بيعت اميرالمؤمنين يزيد دستور مي دهم و اين براي دين و دنياي تو خير است.

امام فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام اذا يليت الامة براع مثل يزيد. امام پس از كلمه استرجاع فرمود: اينك بايد فاتحه اسلام را خواند كه مسلمانان به خليفه اي مانند يزيد گرفتار شوند.

سپس متوجه مروان شد و فرمود: ويحك اتأمرني ببيعة يزيد و هو رجل فاسق لقد قلت شططا من القول يا عظيم الزلل) واي بر تو مرا امر مي كني به بيعت يزيد او مردي فاسق است. همان سخن افراط گفتي اي گمراه بزرگ.

من ديگر تو را بجرم قباحت گفتارت ملامت نمي كنم زيرا تو آن ملعوني هستي كه در زبان پيامبر لعن شده اي در حاليكه تو در صلب پدرت حكم پسر عاص بودي كسيكه پيامبر او را لعن كند امكان و توقع از او نمي شود مگر اينكه به بيعت يزيد دعوت كند.

سپس رو كرد به مروان گفت به هوش باش اي دشمن خدا ما اهل بيت رسول الله هستيم حق در خانواده ي ما است و زبان ما به حق و حقايق گشوده مي شود و من از رسول خدا شنيدم كه مي گفت خلافت به آل سفيان و بر طلقا و ابناء طلقاء حرام است.

«فاذا رئيتم معاوية علي منبري فابقروا بطنه فوالله لقد راه اهل المدينة علي منبر جدي فلم يفعلوا ما امروا به فابتلاهم الله بابنه يزيد زاده الله في النار عذابا» يعني: هر وقت معاويه را در بالاي منبر من ديديد شكم او را پاره كنيد، اهل مدينه او را در بالاي منبر جدم ديدند بدستور پيامبر عمل نكردند خداوند آنها را گرفتار گردانيد به بيعت پسر او يزيد خداوند آتش عذاب او را زياد كند [1] .

آيا صراحت بيان از اين بالاتر امكان تصورش هست در آن محيط اختناق كه حسين عظيم الشان داشت: نسبت به استاندار حجاز گفته شود كه در اين ميان كل مطاعي و مساوي مروان و پدرش و معاويه و پسرش در آن آمده و حقانيت خود را با صراحت روشن ساخته است.



پاورقي

[1] فتوح البلدان ج 5 ص 17 مقتل خوارزمي ج 1 ص 194.