بازگشت

عظمت حسين در صراحت لهجه


در اين ناحيه پسر علي (ع) بالاترين درجات قوت روحي را داشت، ولكن اشخاصي كه هدف و مبدأ بزرگي را تعقيب مي كنند و گاهي كه در اثناي عمل وقتي با خطر شديد مواجه مي شوند و يا مال و مقام به آنها پيشنهاد مي شود برنامه را فراموش مي كنند و از هدف خود منصرف مي شوند.

چنين افرادي علاوه بر آنكه در جو فضيلت سهمي نصيبشان نمي شود دامنشان نيز به عيب و ننگ آلوده مي گردد و اگر از آغاز خاموش مي نشستند و سخني نمي گفتند و برنامه اي نمي دادند حيثيت و شرافتشان كمتر صدمه مي ديد.

حسين (ع) مانند جد و پدرش از تمام كساني كه به نام عدل و حق قيام كردند مسابقه را برد و هر وقت با خطر مواجه شد استقامت ورزيد و فرمود: به خدا سوگند به خواري دست در دست شما نمي گذارم و چون بندگان از جهاد فرار نمي كنم [1] .

از همه شديدتر و بي پرواتر مجلس وليد بود. وقتي كه از مجلس برخاست كه تا فردا در اطراف قضيه انديشه كند و مروان دستور قتل و منع آن حضرت از خروج مجلس را داد، امام بتندي به او جواب داد. سپس متوجه وليد شد و فرمود: اي امير انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة، بنا فتح الله و بنا ختم و يزيد رجل فاسق فاجر شارب الخمر، قاتل النفس المحترمة، معلن بالفسق و الفجور و مثلي لا يبايع مثله [2] ولكن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون اينا احق


بالبيعة و الخلافة [3] يعني: ما خانواده ي نبوت و معدن رسالتيم، خداوند به نام و احترام خاندان ما امر خلقت را ابتداء و ختم كرده و يزيد جوان فاسق فاجر شرابخوار و قاتل مسلمانان بي گناه است كه اسلام، خون آنان را محترم شمرده و شخص متجاهر به فسق و گناه است. مثل مني، به كسي چون او دست بيعت نمي دهد، شب را به روز برسانيم و تأمل كنيم و ببينيم كداميك از ما سزاوار بيعت و مقام خلافت است.

شما را به خدا اين خطبه ي حسين (ع) را خوب ارزيابي كنيد و ببينيد در كدام جايگاه نابودي و موقف مرگ و رواق خطر اين گفتار از او صادر شد، مجلس، مجلس حاكم حجاز است، اركان حكومت از شرطة الخميس (رياست پادگان) تا رياست شهرباني و ساير رجال دولت حضور دارند. در چنين مجلسي با در نظر گرفتن شرايط موجود و تهديد به مرگ از طرف مروان رياست شهرباني، مطاعن يزيد را گفتن، آن هم با تندي و صراحت لهجه، از بردن آيات برائت به محيط مكه كه حامل آن پدر حسين (ع) بود، مهمتر و خطرناك تر است.

زيرا اگر علي (ع) آيات برائت را برد - و حقا در آن روزگار كار بسيار خطرناكي بود و غير از علي كسي از عهده ي آن نمي توانست برآيد - اما شرايط موجود تكيه گاه علي (ع) بود و قدرت روزافزون محمد (ص) دل علي را قوت مي داد و قلب قريش را فرو مي ريخت و علي بصورت يك قاصد كه تأمين جاني بين المللي داشت اعزام مي شد، اما حسين (ع) وقتي كه اين خطبه را مي خواند حكومت همه ي كشورهاي اسلامي به دست يزيد و بني اميه بود و در برابر اين نيروي فرعوني، حسين عزيز هيچ نقطه ي اتكايي نداشت و براي حسين اين تندي تازگي بود.

درود بر روح آزادت اي حسين شريف! درود بر روان پاكت اي حسين عظيم الشان!



پاورقي

[1] لا و الله لا اعطيکم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد. (سمو المعني في سمو الذات ص 100).

[2] زيرا بيعت، خضوع و تسليم است تا دم مرگ و به عبارت روشن تر بيعت که از ماده‏ي «بيع» است فروختن نفس است بر خليفه و در حقيقت بيعت بندگي و بردگي اجتماعي و ديني و سياسي مي‏باشد.

بنابراين لازم، بلکه ضروري است که مرد بايع بايد بيش از حد دقيق باشد که خود را به چه کسي مي‏فروشد و براي چه منظوري مي‏فروشد.

بنابراين وقتي که خليفه فاسق و ستمگر و متجاوز و بي دين و اهل فحشا باشد و دين را ملعبه و بازيچه قرار بدهد، معناي بيعت به معناي فروختن نفس بنفع رواج فسق، فروش نفس به رواج ظلم و عدوان، و تسليم نفس براي زنده کردن فحشا و منکر است، زيرا خليفه‏ي فاجر مظهر و نماينده‏ي اين خصال و زشتي هاست و همه وقت در فکر اشباع شهوات خود مي‏باشد.

براي حسين عزيز ضرورت داشت تا از بيعت يزيد که به معناي اعانت بر اثم و شهوتراني بود ابا نمايد و براي شکست اين چنين شخصي قيام نمايد ولو به قيمت کشته شدن او تمام شود.

در منطق حسين اين بود معناي بيعت، و بدين جهت مي‏گفت «مثلي» که مظهر دين و گوشت و خونم ممزوج به خون رسول است «لا يبايع مثله» با يزيد که مظهر باطل و گوشت و خونش شيطاني است بيعت نمي‏کنم.

[3] سمو المعني في سمو الذات ص 96 الفتوح 5 ص 14.