بازگشت

پذيرفتن دعوت يزيد از سوي فرزند علي يكي از مصاديق بارز ذلت بود


ما در مرحله ي اول از پذيرفتن اين دعوت تعجب مي كنيم، زيرا از شهامت و بزرگواري خاندان علي (ع) بعيد است كه در برابر نامه ي تملق آميز يك فاسق حريت و آزادگي خود را از دست بدهند، بطوري كه عباس بن علي (ع) در كربلا به نامه ي ابن زياد ابدا اعتنا نكرد و تا دنيا هست شهامت عباس (ع) مورد تحسين انسانهاست در حالي كه نامه ي عبدالله بن عباس كه همزمان


با نامه ي محمد حنفيه بود و درجاي خود خواهد آمد، زرق و برقش از نامه ي محمد حنفيه بالاتر بود، اما ابدا اعتنا نكرد و نامه ي كوبنده اي در جوابش نوشت.

در مرحله ي دوم از خوش رقصي هاي پسر علي در شگفتيم كه در برابر عذرهاي بدتر از گناه يزيد خضوع نموده و به اين جمله ي منحوس او (بر حسين سزاوار نبود به حق ما تجاوز كند) اعتراض نكرد كه تو چه حق داشتي تا حسين بر تو تجاوز نكند و او را دعا كرد كه: خداوند رحم تو را قطع نكند در حالي كه تو قطع كردي.

يزيد از او تقاضاي بيعت نمود بدون تأمل و بدون تأخير در اولين برخورد و نخستين جلسه دست در دست يزيد گذاشت و بيعت كرد و نگفت كه من با اين خيانت به برادرم حسين (ع)، عاق مي شوم و خون او را بي ارزش قلمداد مي كنم و شايد يزيد بلكه حتما - در مورد بيعت به او اصرار نمي كرد.

بدتر از همه در شام آن هم در قصرهاي دربار رحل اقامت انداخت! همان شامي كه زين العابدين (ع) تا دم مرگ، حوادث آن شهر را فراموش نمي كرد و مي فرمود مصائب شام فراموش شدني نيست. در اين شهر محمد حنفيه آن قدر به خوشگذراني پرداخت كه روزها در مجلس يزيد به صحبت او اشتغال مي ورزيد تا شرفاي مدينه وارد شهر شام شدند، البته ورود آنها با ورود محمد حنفيه فرق داشت، زيرا آنها براي اعتراض به كارهاي يزيد و حادثه ي عاشورا آمده بودند، ولي محمد حنفيه دعوت براي اغفال و بيعت با يزيد شده بود! سپس با همان نمايندگان به مدينه برگشت و ششصد هزار درهم پول نقد و اجناس ديگري به عنوان تحفه با خود همراه آورد.

از همه بدتر در هنگام توديع به يزيد گفت: من از شما چيز منكري نديدم به جز قتل حسين (ع) كه جبران ناپذير است. و اگر مي ديدم تو را نهي مي كردم، فقط شراب مخور، بنابراين من به مردم از جانب تو جز نيكي چيزي نخواهم گفت!

همچنين در خاتمه ي توديع وعده داد تا رابطه ي خود را با دربار يزيد قطع نكند! - اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا.

گو آنكه اين مرد در زمان پدر و برادرش حسن و حسين (ع) خدماتي به اسلام كرده اما پس از شهادت حسين (ع) شهامت خانوادگي و استقامت اخلاقي خود را از دست داده است.

وليكن ما هر چند او را تبرئه كنيم تاريخ او را تبرئه نمي كند و كردارهاي او را كه تاريخ


ضبط كرده و روشنگر باطن و ضمير او است و خود وي هم پس از شهادت حسين (ع) برخلاف احاديث متواتره ي رسول اكرم و علي بن ابيطالب و حسن و حسين (ع) درباره ي سلسله ي ائمه هدي كه پس از حسين (ع) پسر او علي بن حسين (ع) كه حجت خدا است، با امام سجاد به منازعه برخاست و مدعي شد كه من پسر علي (ع) و عمومي توام و بر امر امامت از تو اولي و اقدم هستم.

امام سجاد هر قدر از وصيت پدران و بودن سلاح رسول خدا در پيش او بر او دليل اقامه فرمود، محمد حنفيه قبول نكرد و بقدري اصرار ورزيد كه يك فرقه اي به نام كيسانيه به امامت او معتقد شدند كه از جمله ي آنها مختار ثقفي بود كه مدعي بود جبرئيل بر او نازل مي شود و آخرالامر وقتي او را در نزد حجرالاسود محاكمه كردند قرار شد كه حجرالاسود هر يك را تصديق كرد هر دو قبول كنند اول محمد حنفيه تضرع و سؤال نمود جواب نيامد. وقتي كه امام سجاد (ع) از آن خواست تا حقيقت را بيان كند حجر الاسود از جاي خود حركت كرد و با زبان فصيح گفت: خدايا! شاهد باشد كه وصايت و امامت بعداز حسين بن علي با علي بن حسين بن علي و ابن فاطمه دختر رسول الله است. در اين وقت محمد حنفيه در حالي كه مي گفت امام علي بن حسين است. [1] منصرف شد.

بنا به گفته ي اخبار و تاريخ، توبه ي محمد حنفيه توأم با حقيقت بوده است. بطوري كه علامه ي مجلسي از صاحب سرائر روايتي نقل كرده كه امام سجاد بر عمويش محمد حنفيه وارد شد و گفت ابن كذاب (بنا به گفته ي مجلسي منظورش مختار بود) باز به خدا و رسول او و به ما اهل بيت دروغ مي گويد و اشاعه مي دهد كه جبرئيل و ميكائيل بر محمد حنفيه نازل مي شوند! محمد گفت: برادرزاده! شما از طرف من اين دعوا را تكذيب كنيد، من نيز او را تكذيب مي كنم. بعد از خروج امام سجاد از خانه ي عمويش پسران محمد حنفيه و عيال و كنيزان او گفتند كه علي بن حسين (ع) به تو حسد مي برد، زيرا براي تو هدايا مي آورند. مع الوصف محمد حنفيه به تحريكاتشان گوش نداد و به مختار سفارش نمود از طرف من چيزي شايع نكن و گرنه من تو را تكذيب خواهم نمود. [2] و اين خبر صريح است در اينكه او از ادعاي خود برگشته است.

علاوه بر اينها امام صادق فرموده «ما مات محمد بن الحنفيه حتي اقر لعلي بن الحسين (ع)» [3] .


يعني: محمد حنفيه از دنيا نرفت تا آنكه به امامت علي بن حسين اعتراف نمود و فوت او را در ذيل خبر، به سال 84 گفته اما در تحفة الاحباب و رياحين الشريعة سال 81 را سال فوت او دانسته اند.

منظور ما تفسيق و گمراهي اين شخصيت بزرگ كه در زمان پدر خدمات شاياني داشت و علي (ع) در حق او ثنا گفته و بر زبان امام حسن (ع) مدحي مختصر بر او رفته است، نيست، و لكن اين عمل توافق او با يزيد بر خلاف شخصيت خاندان او بود.


پاورقي

[1] بحار ج 42 ص 77.

[2] بحار ج 42 ص 88.

[3] بحار ج 42 ص 81.