بازگشت

عمرو بن عبدالرحمن به حسين التماس مي كرد


عزالدين ابوالحسن معروف به ابن اثير گويد: از جمله اشخاصي كه مانع حركت حسين (ع) شدند، عمرو بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام بود. وي در مكه به محضر حسين (ع) شرفياب گرديد و گفت:من براي حاجتي آمده ام و آن عبارت است از اينكه شما را نصيحت كنم و اگر مرا براي خود مصلح و خيرخواه مي دانيد عرايض خود را به عرض اقدست برسانم و اگر مرا خائن مي پنداريد از گفتار خود چشم پوشي كنم.

امام فرمود: مطلب خود را بگو به خدا قسم من تو را تا حال خيانت پيشه نشناخته ام و گمان نمي كنم شما تابع شهوات نفساني باشيد.

عمرو گفت شنيده ام اراده ي حركت به عراق داريد ومن به شما ارادت دارم. شما قصد ورود به شهري داريد كه دشمن در آن شهر عوامل و امراء و فرمانبرها دارد و به همراه خود بيت المال فراوان دارد و قطعي است كه مردم بنده ي دينار و درهم اند و من هيچگونه امان به جان شما نمي بينم و مي ترسم آنانكه به شما وعده ي ياري داده اند بر رويتان شمشير بكشند و شما را بكشند.

امام فرمود: اي پسر عمو! خدا براي تو پاداش نيكو دهد. من يقين دارم كه تو به خيرخواهي من آمده اي و گفتارت بسيار معقول است و من قول مي دهم هر وقت پيشامدي رخ دهد كه بايد بر آن تصميم بگيرم حتما من رأي شما را جويا شوم. يا از آن خارج نشوم، تو پيش من بهترين مشاور و راستگوترين خيرخواه هستي [1] .


امام در اينجا به عمرو جواب اسكاتي فرمود و او را نااميد نگردانيد. اين جواب يا به منظور حفظ موقعيت او بوده و امام نخواسته در اين پيش بيني كه ظواهر امر موافق آن بوده وي را تخطئه كند و يا اهليت در او نديده و يا ظرفيت نداشته تا امام اسرار را به وي بگويد كه اين سفر لابد و ناچار بايد انجام شود.

و يا اينكه منظور امام از جمله ي آخر كه و «مهما يقض من امر يكن اخذت برأيك و تركته» كارهاي سطحي دنيوي و اجتماعي است كه احتياج به شورا و مشاوره دارد، نه امثال اين مسافرت كه از سطح عقول و افهام عادي بالاتر است. بنابراين اين سفر داخل آن كلي نبوده كه امام قول داده بود تا از رأي شان خارج نشود تا كسي بگويد امام چرا به وعده ي خود وفا نكرد.


پاورقي

[1] کامل ج 4 ص 37، طبري ج 7 ص 272.