بازگشت

شجاعت به معني ضبط نفس


شجاعت كه حد متوسط بين تهور و جبن است، در مقام تحمل در برابر ناملايمات و مصائب «ضبط النفس» تعبير مي شود و پايه ي بزرگواري و اساس كرامت و حقيقت انسانيت به اين خصيصه در يك مرد و يا زن ريخته مي شود و براي شجاعت به اين مفهوم مظاهر زياد و مختلفي وجود دارد كه يكي از مصاديق آن تحمل در مصائب، عدم واهمه و مقاومت در برابر صفوف دشمن است كه همه ي اين اوصاف به صورت اعلا و احسن در حسين بن علي (ع) ممثل بود و از هر يكي يك نمونه ي تاريخي در اين مجموعه نقل مي شود.

استاد علائلي براي ضبط نفس حسين (ع) اين روايت را آورده كه: غلامي از غلامان حسين (ع) آب به دستهايش مي ريخت آفتابه از دست غلام به طشت افتاد. آب تشت به صورت حسين (ع) پاشيده شد و غلام كه برحسب فطرت انساني و قانون بردگي در خود احساس خلافكاري و بي ادبي نمود فورا از حسن اخلاق حسين (ع) استفاده كرد و گفت: مولاي من! «و الكاظمين الغيظ». امام فرمود: غيظ خود را فرو شكستم. سپس گفت: «و العافين عن الناس». امام فرمود: تو را بخشيدم. گفت: «و الله يحب المحسنين». فرمود: برو تو را از قيد بندگي آزاد كردم در راه خدا.

علائلي براي صراحت لهجه ي حسين بن علي (ع) از حصري مؤلف زهر الاداب و سقافي البيتي مؤلف مواسم الأدب بازگو كرده كه: حسين (ع) كنيز خود را آزاد كرده و با او ازدواج نمود. معاويه نامه اي بر وي نوشت و اظهار كرد كه شنيده ام با كنيز خود ازدواج كرده اي و او را هم سنگ خود از قريش قرار داده اي، و زن قريش را كه براي توليد نسل بهتر و براي ازدواج مايه ي


مجد و افتخار باشد ترك كرده اي. در اين عمل نه شخصيت خود را در نظر گرفته اي و نه اولادت را منظور كرده اي.

اما در جواب او با صراحت تمام نامه اي نوشت و بر دهان معاويه كوبيد كه نامه ي تو رسيد مرا با تزويج كنيزم و ترك كردن هم مثل خودم از قريش تحقير كرده و ملامت نموده بودي، در حالي كه بالاتر از رسول خدا در شرافت و مقام و نسب كسي نيست ومن افتخار دارم كه به او منتسبم و به زنان افتخار نمي كنم و اين كنيزي بود كه آزاد كردم با اختيار خودم و منظوري نداشتم جز رضاي خدا. سپس به قانون اسلام به سوي خودم برگردانيدم و اسلام هر گونه نقص و رذالت را برداشته و براي مرد مسلمان عيبي نيست مگر در كارهاي گناه و نقص و عيب و توبيخ براي يك مرد معيوب بودن به عيوب جاهليت است!

وقتي كه معاويه نامه را خواند به طرف يزيد انداخت و او نامه ي حسين بن علي (ع) را خواند، سپس به پدرش گفت: حسين شديدا افتخار كرده بر تو. معاويه گفت: نه، افتخار نكرده، بلكه زبان بني هاشم همين است و چنان تند است كه سنگ را پاره و دريا را خشك مي كند. [1] .


پاورقي

[1] سموا معني في سمو الذات ص 138.