بازگشت

حسين در صفين به يزيد و قشون معاويه آب مي دهد


لوط به يحيي از عبدالله بن قيس نقل مي كند كه عبدالله گفت من در جنگ صفين در حضور علي و در ميان سپاه امام بودم ابوايوب اعور السلمي آب فرات را به دست گرفت و از برداشت آب مانع گرديد مسلمانان از عطش و بي آبي به علي (ع) شكايت كردند حضرت جمعي از سواره نظام براي بازگرفتن مشرعه فرات فرستاد رفتند مأيوس برگشتند امام دل تنگ شد پسرش حسين (ع) از پدرش اجازه خواست برود فرات را فتح كند امام اجازه فرمود:

فمضي مع فوارس فهزم اباايوب [1] عن الماء و بني خيمته و حط فوارسه و اتي اليه ابيه و اخبره قبلي اميرالمؤمنين فقيل له ما يبكيك يا اميرالمؤمنين و هذا اول فتح ببركة الحسين فقال ذكرت انه سيقتل عطشانا بطف كربلا حتي فرسه و يقول الظلمة الظليمة لامة قتلت ابن بنت نبها حسين شهيد با چند سواره نظام رفت ابوايوب را از شريعه فرار داد و سواره نظام را در آنجا متمركز نمود و خيمه زد و پيش پدرش برگشت و گزارش داد علي (ع) گريه كرد يارانش گفتند يا اميرالمؤمنين اين اولين فتح است از حسين چرا گريه مي كني فرمود يادم آمد روزي كه حسينم را در كنار اين فرات تشنه مي كشند تا آنكه اسب سواري او به سوي خيمه گاه فرار مي كند و مي گويد امان از ظلم ستم امتي كه پسر دختر پيامبرشان را مي كشند. [2] .

در منابع ديگر آمده بعد از مدتي تشنگي در قشون معاويه حاكم شد به معاويه از تشنگي شكايت نمودند به يزيد گفت با جمعي پيش حسين (ع) برو از او آب طلب كن او سرپيچيد و گفت ما بوديم كه آب را به روي آنها بستيم و با زور از ما گرفتند حالا من با چه عنوان پيش حسين بروم و آب طلب كنم قطعا نمي دهند.

معاويه گفت پسرم تو علي و حسين را نشناخته اي او پسر فاطمه و رسول الله است تو پسر من و آنها معدن و يزيد آمد و از حسين آب طلبيد سالار شهيدان راه را براي يزيد باز كرد آب


بردند و گفت يا حسين روزي پيش آيد كه عوض اين بزرگواري تو را جبران كنم و كربلا پيش آمد عوض آن را با بستن آب روي اطفال حسين جبران كرد.

اين نما از ابن عباس نقل كرده:

لما اشتد برسول الله مرضه الذي مات فيه ضم الحسين (ع) الي صدره يسيل من عرقه عليه و هو يجود بنفسه و يقول مالي و ليزيد لا بارك الله فيه اللهم العن يزيد ثم غشي عليه طويلا و آفاق و جعل يقبل الحسين وعيناه تزرفان و يقول اما ان لي و لقاتلك مقاما بين يدي الله عزوجل.

هنگامي كه بيماري رسول خدا شدت كرد كه در همان بيماري رحلت نمود حسين را به سينه چسبانيد از عرق رسول خدا به حسين سيلان مي كرد و پيامبر به خود مي پيچيد و مي گفت من به يزيد چه كرده ام.

خدا او را مبارك نگرداند خدايا لعن بفرست به يزيد سپس رسول خدا بي هوش شد و طول كشيد و به حال آمد و داشت مرتبا حسين را مي بوسيد و چشمهايش با سرعت اشك مي ريخت و مي فرمود همانا بين حسين و قاتل تو پيش پروردگار محكمه اي هست حسين. [3] .


پاورقي

[1] او عمر بن سفيان بن عبدالشمس است نسبت او به ثعلبة بن بهثة بي سليم بر مي‏گردد و او مشهور به کنيه است و کنيه او ابوالاعود است نه ابوايوب و در قشون معاويه کسي دشمن تر از او به مقام علي (ع) نبود و اميرالمؤمنين در قنوت نماز صبح به او نفرين مي‏کرد و در بعضي از تاريخها آمده مالک اشتر او را با دوازده هزار از آب فرار داد بحار ج 44 ص 366.

[2] بحار ج 44 ص 266.

[3] بحار ج 44 ص 266.