بازگشت

حسين بر دوش رسول اكرم


روايات بسياري در اين موضوع از علماي عامه وارد شده كه رسول اكرم (ص) حسن و حسين (ع) را بر دوش خود مي گرفت.

ابن حجر عسقلاني در كتاب خود «الاصابة» مي گويد: رسول اكرم (ص) آنها را زياد بر دوش خود سوار مي كرد و آنها مكرر بر دوش نبي، در حالات مختلفه، سوار مي شدند. [1] .

ابوسعيد در شرف النبوة روايت كرده كه: پيغمبر اسلام نشسته بود و حسن و حسين (ع) آمدند. همين كه رسول اكرم (ص) آنها را ديد برخاست و فرمود: دير آمديد. سپس از آنها استقبال كرد و آنها را بر دوش خود نهاد و فرمود:

«نعم المطي مطيكما و نعم الراكبان انتما» يعني چه خوب مركبي است مركب شما و شما چه خوب سواراني هستيد. [2] .

شبلنجي - سيد مؤمن بن سيد حسن شافعي كه به سال 1250 ه.ق در قريه ي شبلنج مصر متولد شده - در كتاب نور الابصار خود گويد: پيغمبر اكرم (ص) بر حسن و حسين (ع) گذر فرمود و همين كه آنها را ديد گردن مبارك خو را فرود آورد آنها را برداشت وفرمود: «نعم المطية مطيتهما و نعم الراكبان هما.» يعني: خوب مركبي است مركب آنها وآنها چه خوب سواراني هستند.

درباره ي شخص حسين (ع) كه بر دوش پيغمبر (ص) بوده روايات ديگري نيز در دست


است. ابن حجر هيثمي مصري از ابن عباس روايت كرده كه پيغمبر (ص) حسين (ع) را بر دوش گرفته بود. مردي گفت: خوب مركبي سوار شده اي! پيغمبر فرمود: «نعم الراكب هو.» يعني! او خوب سواري است. [3] .

در اين باره رجوع شود به كتاب درر السمطين في مناقب السبطين - ص 212-211 كه تأليف محمد بن يوسف بن حسن زرندي مدني حنفي شافعي است و او يكي از علما و محدثين و حفاظ اهل سنت و محدث شهير مدينه بود (متولد سال 693 و متوفاي 750 ه-ق) و از عمر و جابر و سعد و انس هم روايت كرده است.

علامه ي مجلسي از عبدالله بن شداد روايت كرده كه پدرم مي گفت: روزي رسول خدا (ص) در يكي از نمازهاي مغرب و عشاء، در حالي كه حسين (ع) در آغوش وي بود بر ما وارد شد و براي اقامه ي جماعت جلو ايستاد و حسين (ع) را به زمين گذاشت. سپس شروع به نماز فرمود و در حين نماز به سجده رفت و سجده را طولاني نمود. پدرم مي گرفت: من نگران حال پيامبر شدم و سرم را از سجده برداشتم، ديدم حسين (ع) در پشت پيغمبر نشسته. دوباره به سجده رفتم!

پس از نماز، مردم متوجه پيامبر شدند و گفتند: يا رسول الله! سجده را چنان طولاني نموديد كه ما گمان كرديم حادثه ي ناگواري رخ داده يا حالت وحي عارض شده. فرمود: هيچ كدام از اينها نبود. ولكن پسرم حسين (ع) در پشتم نشسته بود نخواستم او را با عجله به پائين آورم. [4] .

اسحاق بن سليمان هاشمي از پدرش نقل كرده كه: در مجلس هارون الرشيد بوديم. هارون گفت: مردم عوام گمان مي كنند كه ما علي و حسن و حسين (ع) را دشمن مي داريم. به خدا قسم اين طور نيست، ولكن اولاد حسين (ع) از ما انتقام خون حسين (ع) را مي گيرند و در هر دشتي و شهري با ما مي جنگند و ما مجبور مي شويم آنها را بكشيم.

به خدا قسم اميرالمؤمنين مهدي از ابي جعفر منصور از محمد بن علي بن عبدالله بن عباس نقل كرده: ما پيش پيغمبر بوديم كه ناگهان فاطمه (ع) با حالت گريه وارد شد و گفت حسن و حسين (ع)بيرون رفته اند و من آنها را پيدا نكرده ام و سخت نگرانم. رسول خدا بر سلامتي آنان دعا فرمود و فرشته ي وحي نازل شد و به عرض رسانيد كه آنها در نخلستان بني نجار خوابيده اند و خداوند فرشته اي را براي حفاظت آنان گماشته است. ابن عباس گويد: پيغمبر


برخاست و مردم در حضور او راه نخلستان را پيش گرفتند. وقتي رسيديم كه دو برادر با هم دست به گردن يكديگر كرده و در خواب بودند و فرشته با بالهاي خود بر آنان سايه انداخته بود. پيغمبر اكرم (ص) با آرامي بيدارشان نمود آن دو را در آغوش گرفت. ابوبكر و ابوايوب انصاري خواستند تا يكي از آن دو بزرگوار را بر دوش گيرند. پيغمبر فرمود: نه، بگذاريد من آنها را بردارم، و بدانيد هر دوي آنان در دنيا و آخرت اهل فضل هستند و پدرشان از آنها بهتر است. [5] .


پاورقي

[1] الاصابه ج 1 ص 330.

[2] ذخائر العقبي ص 130 بحار ج 43 ص 285 و 286 و در ذيل هر دو خبر اضافه شد «و ابوکما خير منکما» پدر شما از شما بهتر است.

[3] صواعق ص 135.

[4] بحار ج 43 ص 300.

[5] بحار ج 43 ص 302 در ذيل روايت رسول به فضائل نسبي حسن و حسين اشاره فرموده که بسيار لطيف و پرمحتوي است که آنها از نظر پدر و مادر و جد و جده و عم و عمه و خال وخاله از همه برترند و همه‏ي آنها اهل بهشتند.