بازگشت

پيغمبر فرمان حكومت را پاره كرد


از انس بن مالك نقل شده كه رسول اكرم (ص) براي مردي فرمان حكومت نوشته بود. روزي همان مرد جهت عرض سلام به حضورش شرفياب شد و رسول خدا مشغول نماز بود. حسن و حسين (ع) آمدند و بر حسب عادت كودكانه بر پشت پيغمبر سوار شدند و گاهي از دوش او بالا مي رفتند تا آنكه رسول خدا (ص) از نماز فراغت يافت. آن مرد حاكم به حضرتش تعرض نمود واين كار را عيب گرفت.

رسول خدا آن حكم را بازستاند و پاره كرد و فرمود: «من لم يرحم صغيرنا و لم يوقر كبيرنا


فليس منا و لا انامنه.» يعني: آن كس كه حرمت بزرگان ما را به جا نياورد و بر خردسالان ما دلسوز نباشد از ما نيست و من از وي نيستم. [1] منظور حضرت اين بود كه هر كس كه چنين حالتي داشته باشد صلاحيت حكومت بر امت را ندارد.

صاحب كتاب قمقام از مجموعه ي ورام نقل كرده كه علقمه از ابي سلمه روايت كرده: رسول (ص) زبان وحي را به حسنين (ع) ترجمان مي كرد و چون آن را مي ديد به آن حضرت شادماني و انبساط روحي دست مي داد.

عيينة بن بدر فرازي گفت به خدا كه مرا پسري است مو بر عارضش دميده و من تاكنون او را نبوسيده ام.

رسول اكرم (ص) فرمود: «من لا يرحم لا يرحم» يعني: آن كس كه مهرباني نكند بخشايش نبيند. سپس علقمه گويد: بسياري از شوخي ها و سرگرمي هائي كه از زنان و كودكان نقل شده، رسول خدا آنها را با كودكان معمول مي داشت تا بدينوسيله ناتواني دلهايشان را ترميم و معالجه كند، ولكن با مراقبت كامل كه به مرحله ي هزل و سفاهت نكشد. [2] .

پيغمبر رحمت مانند يك فرد عادي زندگي مي كرد و با رياكاري و خلق هاي ضد انساني مبارزه مي نمود و برنامه هاي اجتماعي و انفرادي كلي و جزئي و عبادي و اقتصادي آن حضرت، همه و همه بر پايه ي عواطف و بر محور نوع دوستي دور مي زد؛ فلذا رفتارش در خانواده ي خود بسيار عادي و همراه با عواطف و تواضع بود. همان طور نسبت به مردم نيز مظهر بسيار عالي و روشنگر كامل عواطف انساني بود و همچنين عاطفه ي پدرانه اش نسبت به فاطمه اطهر (ع) و فرزندانش نيز در حد كمال بود و وجود حسن وحسين (ع) را تتمه و امتداد وجود خود و بقاي زندگي خويش مي دانست. مي دانست كه پس از غروب آفتاب نبوت با اشعه ي نور تابان حسين تاريكي هاي جهالت روشن خواهد شد.

ابوهريره گويد: «ابصرت عيناي هاتان و سمعت اذناي رسول الله (ص) و هو آخذ بكفي حسين (ع) و قدماه علي قدم رسول الله ثم قال رسول الله افتح فاك ثم قبله ثم قال الله احبه فاني احبه.» [3] علامه ي مجلسي «حزقة حزقة ترق عين بقة الخ نقل كرده [4] ، يعني: با اين چشمهايم ديدم و


با اين گوشهايم شنيدم كه پيامبر اكرم (ص) دو دست حسين (ع) را گرفته و قدمهاي او بر پاهاي نبي (ص) بود و مي گفت: بيا بالا اي چشمك پشه [5] و حسين (ع) بالا مي رفت تا به سينه ي پيامبر (ص) مي رسيد، آنگاه پيامبر (ص) مي فرمود: دهن باز كن. سپس او را مي بوسيد و مي گفت: خدايا او را دوست بدار من او را دوست مي دارم.

علائلي پس از نقل اين حديث مي گويد: رسول اكرم (ص) با بوسيدن حسين (ع) و گفتن جمله ي «اللهم احبه الخ» به حسين اشاره مي كرد و به مردم مي گفت كه من با حسينم و همواره مرا نزد او بجوييد. [6] .


پاورقي

[1] قمقام ص 56، ذخائر العقبي ص 132، ينابيع المودة شيخ سليمان بلخي قندوزي ط اسلامبول ص 222.

[2] قمقام ص 56.

[3] استيعاب ج 1 ص 182 و 383؛ سمو المعني في سمو الذات ص 66.

[4] بحار ج 43 ص 287 «حزقه» با ضم حاء مهمله و زاي معجمه و قاف مشدده به معني ضعيف و ريز قدم بوده و انت هم مقدر است.

[5] در اصطلاح عرب کنايه از خردي جسم و کوچکي جثه است و اين جمله را عرب به هنگام مزاح با کودک و ملاطفت با طفل و به جهت نشاط آوردن بچه مي‏گويد و کلمه اي است که در روح کودک ملاحت و طروات و چابکي ايجاد مي‏کند.

[6] سمو المعني في سمو الذات ص 67.