بازگشت

محاكمه ي حجاج و سعيد بن جبير در نسبت حسين


اخطب خوارزمي ابوالمؤيد، موفق بن احمد، از عامر شعبي نقل كرده كه وي گويد: شبي از شبها حجاج بن يوسف براي احضار من مأموري فرستاد. بسيار ترسيدم و برخاستم وضو گرفتم و وصيت كردم، سپس داخل دربار حجاج شدم. ناگاه يك نطع [1] پهن شده و شمشير بيرون از غلاف در پيش او ديدم. سلام گفتم و او به من پاسخ داد و گفت: مترس، امشب براي تو امان داده ام و تا فردا ظهر در امان هستي. سپس اشاره كرد و مرا پيش خود نشانيد، ديدم يك مرد را با زنجير و كنده پيش او حاضر كردند.

حجاج گفت: اين شيخ مي گويد حسن و حسين (ع) پسران پيغمبر هستند، بايد براي من از خود قرآن برهان و دليل قاطع بياورد و الا گردنش را خواهم زد.

گفتم: در هر صورت لازم است زنجيرش باز شود و اگر منطقش قوي و دليلش محكم شد حتما از زنجير آزاد است و اگر دليلش سست بود شمشير اين زنجير را نتواند پاره كند و سر از تنش جدا مي شود، پس زنجير و كنده را باز كنيد.

همين كه زنجير را باز كردند، ديدم اين مرد سعيد بن جبير است. بسيار محزون شدم و گفتم: سعيد! چطور براي اين سفاك دليل قانع كننده اي از قرآن پيدا مي كني. حجاج گفت:بر دعواي خود از قرآن دليل بياور و الا گردنت را مي زنم.

سعيد گفت: منتظر باش تا فكر كنم. ساعتي سكوت كرد و حجاج باز تهديد كرد. سعيد تقاضاي سكوت نمود و باز تأمل كرد، سرانجام حجاج براي آخرين مرتبه تهديد نمود.

سعيد استعاذه كرد و بسم الله الرحمن الرحيم گفت و اين آيه را خواند: «و وهبنا اسحق و يعقوب كلا هدينا و نوحا هدينا من قبل و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هرون و كذالك نجري المحسنين» آنگاه سكوت نمود. سپس به حجاج گفت: ذيل آيه را شما بخوانيد. حجاج گفت: و زكريا و يحيي و عيسي و الياس... [2] ، به اينجا كه رسيد سعيد گفت: چطور عيسي را در رديف اينها گفته؟ حجاج گفت: او هم از ذريه ي ابراهيم است از جهت مريم دختر عمران. سعيد گفت: اگر عيسي منسوب به ابراهيم باشد از طرف دختر، آن هم با آن دوري و كثرت واسطه و زيادي فاصله، پس چرا حسن و حسين (ع) به رسول خدا (ص)، آن هم


با اين نزديك، منسوب نباشد درحالي كه هيچ فاصله اي با پيامبر ندارند! حجاج بسيار تعجب نمود و دستور داد ده هزار دينار به او بدهند و با احترام به خانه اش برگردانند.

شعبي گويد اين فضل را كه از اين مرد ديدم گفتم بر من لازم است كه بعد از اين در محضر او حاضر شوم و معاني قرآن را از او بياموزيم، زيرا من خيال مي كردم قرآن را مي دانم و در آن مجلس يقين كردم كه از قرآن چيزي نمي دانم.

صبح فردا او را در مسجد يافتم و دينارها پيش او بود و به ميزان ده دينار، ده دينار ميان فقرا تقسيم مي كرد و مي گفت: اينها همه اش به بركت حسن و حسين (ع) است، اگر يك نفر را مغموم كرديم هزار نفر را شاد نموديم و خدا و رسول خدا را از خود راضي گردانيديم. [3] .


پاورقي

[1] «نطع» بساطي است از پوست دباغي شده که آن را براي قتل و کشتار کسي پهن مي‏کنند.

[2] انعام آيه 86.

[3] مقتل الحسين اخطب خوارزمي موفق بن احمد ص 89، مطالب السئول محمد بن طلحه شافعي. اين حديث را علامه هشام کلبي در جمهرة النسب صفحه‏ي 141 و علامه‏ي مرعشي در احقاق الحق گويد که علامه ابوالمحاسن در «نور القبس» ص 21 و علامه راغب اصفهاني در محاضرات الادبا ج 1 ص 345 و 366 و حافظ ابن کثير دمشقي در تفسير قرآن ج 4 صفحه 93 و علامه شيخ احمد علي در بدايع المنن ج 2 ص 493 چاپ قاهره به جاي سعيد «يحيي بن يعمر» نقل کرده‏اند. همچنين علامه شيخ کمال الدين محمد بن عيسي الشافعي الدميري در حيوة الحيوان ج 1 صفحه 131 آن را به نام (يحيي بن يعمر) نقل کرده است.