بازگشت

شركت حسين در مباهله


لفظ «ندع» كه به معناي دعوت و احضار كردن ديگران است و در عين حال در قالب متكلم مع الغير آمده؛ به اين معناست كه: بياييد ما و شما پسران و زنان و نفس هاي خودمان را دعوت كنيم و حاضر سازيم. يك نوع لطافت ايجاز و اختصار است كه با بيان مشروح در اين مفهوم تمام مي شود: «بياييد بخوانيم پسران و زنان و مردان را، پس مي خوانيم ما پسران و زنان و مردان خود را و بخوانيد شما پسران و زنان و مردان خودتان را او بعد از اجتماع طرفين از خدا


شديدا و با اصرار بخواهيم كه لعنت خود را بر دروغگويان قرار دهيم.» و اين يك نوع بيان صريح است كه پيغمبر در امر محاجه و نفرين، پسران و زنان و مردان را با خود شريك عمل قرار مي داد كه دسته جمعي عليه جمع ديگر نفرين كنند.

برخي از مفسرين گفته اند كه منظور از «ندع ابنائنا و ابنائكم» يعني ما پسران و زنان و مردان شما را نفرين كنيم و شما پسران و زنان و مردان ما را، بنابراين بيان مباهله و محاجه بين پيغمبر و رئيس نصاري واقع مي شود بدون شركت پسران و زنان و مردان و اين خلاف ظهور آيه است، زيرا جمله هاي بعدي «نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين» تصريح دارد به اينكه جمعي مركب از پسران و زنان و مردان - كه نفس پيغمبر داخل اين جمع باشد - بر جمعيت دسته ي مقابل نفرين كنند و همه ي افراد مشمول نفرين باشند و روشن است كه اگر نفرين بر پسران و زنان و مردان باشد اشخاص نفرين كننده داخل در نفرين نخواهند شد، گو آنكه مباهله و ملاعنه در صورت ظاهربين رسول (ص) و رجال نصاري بود ليكن تعميم دادن پيغمبر (ص) بر ابناء و زنان كه جگر پاره هاي انسان هستند، مخصوصا اولاد كه در اول ذكر شده، دليل بر وثوق و يقين بر مدعاست و شايد تعليم عمومي بر جهانيان باشد كه انسان بايد در راه هدف و عقيده با تمام قوا و امكانات بكوشد و پيشروي كند و حسين (ع) از همان تعليمات درس كلي خود را از بر كرد در حالي كه آن روز شش يا هفت ساله بوده و در آغوش رسول (ص) در صحنه حاضر شده بود.

در تفسير ثعلبي از مجاهد و كلبي نقل كرده وقتي كه رسول الله (ص) با نصاراي نجران قرار داد مباهله گذاشت و آنها مهلت خواستند و وقت آن را تعيين نمودند و از محفل مذاكره بيرون آمدند، از «عاقب» كه اسقف نجران و بزرگ آنان بود نظر و رأي خواستند«عاقب» گفت: شما از پاره اي علايم دانستيد كه محمد (ص) پيغمبر است و به خدا قسم هر كه با پيغمبر مرسل محاجه و مباهله كند هلاك مي شود و صغير و كبيرش از بين مي رود، بهتر است همه شانه خالي كرده و به سرزمين خود برگرديم، اما متأسفانه آنان به حرف او گوش ندادند و به هنگام وعده حاضر شدند و ديدند رسول اكرم (ص) حسين (ع) را در آغوش كشيده و از دست حسن (ع) گرفته و فاطمه (ع) از پشت سر پيغمبر و علي (ع) در پشت سر فاطمه (ع) منظم در حركت هستند و رسول اكرم (ص) مي فرمايد: هر وقت من نفرين كردم شما آمين بگوييد (غدا رسول الله (ص) محتضنا بالحسين آخذا بيد الحسن و فاطمة (ع) خلفه و علي (ع) خلفها و هو يقول اذ


انا دعوت فامنوا). [1] .

وقتي كه اسقف نجران چنين ديد گفت: اي جماعت نصارا! من امروز چهره هاي بسيار نورانيي را مي بينم كه اگر آنان از خدا بخواهند تا كوه را از جا بكند خداوند كوه را از جايش برمي كند با اين شخصيت هاي الهي مباهله نكنيد و الا هلاك مي شويد و در روي زمين يك نصراني باقي نمي ماند. [2] .

فورا به پيشگاه نبي (ص) شتافت و از مباهله شانه خالي نمودند. رسول اكرم نخست پيشنهاد اسلام نمود، ولي آنها قبول نكردند، سپس پيشنهاد جنگ فرمود و زير بار نرفتند، بعد پيشنهاد صلح و جزيه كردند و آنها هم قبول نمودند.

رسول اكرم (ص) دستور داد پيمان صلح را نوشته و به امضاي طرفين برسانند، تا هر سال دو هزار حله كه هزار عدد آن در ماه صفر [3] و يك هزار ديگر در ماه رجب بدهند و سي عدد زره جنگي به دولت اسلام بپردازند.

پيغمبر فرمود به خدا قسم هلاكت، راه خود را نزديك كرده بود به اهل نجران، اگر مباهله مي كردند همه شان به بوزينه و خرس مسخ مي شدند و اين وادي براي آنان آتشگاه مي شد و اهل نجران را خداوند مستأصل مي كرد و از پا در مي آورد حتي پرندگان را كه در درختانشان بودند. [4] .



پاورقي

[1] الميزان ج 3 ص 231.

[2] يا معشر النصاري اني لأري وجوها لو سالو الله يزيل جبلا من مکانه لأزاله بها فلا تباهلو فتهلکوا و لا يبقي علي وجه الارض نصراني (الميزان ج 3 ص 231).

[3] منظور محرم الحرام است، زيرا عرب اول سال از ماه محرم قرار مي‏دادند و آن را صفر اول و صفر را صفر دوم مي‏گفتند و با اين محاسبه تا رجب ششماه تمام مي شد قسط اول اول رجب قرار مي‏گرفت.

[4] الميزان ج 3 ص 232، تاريخ يعقوبي ج 2 ص 82.