بازگشت

حسين و دوران شيرخوارگي


روشن است كه كودك برحسب فطرت پس از تولد بايد از شير مادر تغذيه نموده و بزرگ شود، و در احاديث نبوي و روايات پيشوايان در باب انتخاب زن شيردهنده شرايطي ذكر شده كه آثار رواني دارد.

بنا به روايات شيعه حسين (ع) از هيچ زني از زنان شير نخورده و پستاني نمكيده است. ثقة الاسلام كليني در باب مولد النبي حديثي نقل كرده كه صدر حديث مربوط به اخباري است كه فرشته ي وحي از شهادت حسين (ع) و گريه ي فاطمه و علي و رسول (ص) خبر داده و همين كه از نتيجه ي عالي شهادت آگاه شدند به آن رضايت دادند، بعد آيه «فحملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصلاه ثلثون شهرا حتي اذا بلغ اشده» و نقل كرده و در ذيل حديث از رضاع حسين (ع) سخن گفته و گفته است كه از انگشت ابهام پيغمبر (ص) شير خورده و من عين عبارت را نقل كرده و ترجمه مي كنم: «و لم يرضع الحسين (ع) من فاطمة و لا من انثي كان يؤتي به النبي فيضع ابهامه في فمه فيمص منها ما يكفيه اليومين و الثلاث فنبت لحم الحسين (ع) من لحم رسول الله (ص) و دمه من دمه». [1] .

ترجمه: حسين (ع) از فاطمه و از زنان ديگر شير نخورد، بلكه او را پيش پيغمبر مي آوردند و انگشت ابهامش را به دهان او مي گذاشت و حسين (ع) آن را مي مكيد تا مقداري كه براي غذاي دو سه روز كفايت مي كرد، بنابراين گوشت حسين (ع) از گوشت پيغمبر روئيد و خون او از خون پيغمبر بوجود آمد. علامه مجلسي در مرآة العقول گويد: حديث مرسل است. در حالي


كه سند آن به امام صادق (ع) متصل است!

و باز مرحوم كليني حديثي در ذيل همان حديث آورده و سندش را به امام رضا (ع) رسانيده كه: «ان النبي كان يؤتي به الحسين (ع) فيلقمه لسانه فيمصه فيجزي به و لم يرضه من انثي» [2] يعني حسين (ع) را نزد پيامبر اكرم مي آورند و آن حضرت زبانش را به دهان حسين (ع) مي گذاشت و او هم زبان پيغمبر ص را مي مكيد و به آن كفايت مي كرد و از احدي از زنان شير نخورد!

بنا به ظاهر اين دو خبر، آنحضرت حتي از فاطمه هم شير نخورده و تنها از انگشت و زبان پيغمبر شير خورد و بزرگ شد. و حكمت و صلاح اين كار با تعيين خدا بوده و موضوع قبلا پيش بيني شده بود و علل مادي در كار نبود.

اما بنا به گفته ي ابن شهر آشوب، فاطمه پس از تولد حسين (ع) بيمار شد و رسول خدا (ص) دايه اي خواست، اما كسي را نيافتند، لذا حضرت خود انگشتش را - و يا زبانش را - به دهان حسين (ع) مي گذاشت و او مي مكيد تا سير مي شد. [3] .

از اين روايت استفاده مي شود كه علل طبيعي در كار بوده و بيماري فاطمه و عدم وجود دايه سبب شده كه پيغمبر از طريق اعجاز به حسين شير داده است.

شيخ عبدالحسين - كه فرزند شيخ محمد علي نجفي متوفاي 1247 ه -ق است - گويد:



بابي الذي غذاه احمد جده

بلسانه فزكي الغذاء المغتذي



لا زال يرشف ثغره مستنشقا

طيب الجنان بطيب مرشفه الشذي



لا غرو ان شعفت حشاشته بمن

بسوي انتشاق شذاه لم يتلذذ



الأم فاطم و الأب الكرار لا

اب في الأنام كذا و لا أم كذي [4] .



1- پدرم فداي آن مولودي كه جدش احمد با زبان خود به وي غذا داد، پس پاكيزه شد غذا و غذا خورنده.

2- هميشه دهان او را مي مكيد و عطر بهشتي را بوسيله ي آن جايگاه معطر - يعني محل مكيدن كه بوي مشك داشت - مي بوييد.

3- تعجب نيست اگر باقي جان نبي «يعني حسين» عشق ورزيده باشد به كسي كه يعني


پيامبر بغير از بوي عطر مشك او لذت نمي برد از ديگران.

4- مادر او فاطمه (ع) است پدر علي حمله آور، پدري كه در دنيا بشري نظير او و مادري مانند فاطمه نيست.

سيد مهدي طباطبايي بحرالعلوم [5] مي گويد:



زادوا عن الماء ظمانا، مراضعه

من جده المصطفي الساقي اصابعه



يعطيه ابهامه آنا و آنونة

لسانه فاستوت منه طبائعه



لله مرتضع لم يرتضع ابدا

من تدي انثي و من طه مراضعه



1- يعني از آب بازداشتند تشنه اي را كه شير خوردنش از انگشتان جدش مصطفي (ص) بود.

2- رسول الله گاهي انگشت ابهام خود را به دهان او مي گذاشت و گاهي زبانش را، پس كليه ي غرائز و طبايع حسين (ع) از جدش رسول (ص)، به سرحد كمال رسيد.

3- چقدر بزرگوار است شيرخواري كه هرگز از پستان زني شير نخورده و شير خوردنش از شخص شخيص پيغمبر بوده است.

ملارشتي متخلص به محزون گويد:



شهي كه شيره ي جان نبي بود لبنش

كنار آب، چرا خشك شد لب دهنش



ز باد حادثه اندر زمين كرب و بلا

به نصف روز پراكنده شد، انجمنش






جراحتش همه پيكان تير و نوك سنان

هزار و نهصد و پنجاه زخم بر بدنش



زبان حال شريفش به لفظ «اسقوني»

نداد گوش كسي آخرين نفسي سخنش



حسين (ع) نهالي بود كه پيغمبر خدا (ص) به دست خويش آن را غرس كرد و آبياري نمود و چون اصلش پاكيزه بود فرعش نيكوتر گرديد. پيغمبر (ص) مي خواست امامت در نسل حسين (ع) باقي بماند و حسين (ع) بود كه در ابقاي تعليمات عاليه ي اسلام نقش مهمي را ايفا نمود و لذا هر چه از امور اسرار عالم غيب در دل پاك نبي جاي گرفته بود، اول به جسم و بدن مولودش تزريق كرد و سپس يكجا به روان كودك خود آموخت و او را چنين پرورش داد كه طراوت خردسالي ولادت را با پيكر سالخوردگي و حقيقت معنوي به هم آميخت و آنچه دست قدرت الهي در صفحه ي دل حبيبش نگارش داده بود، پيغمبر در مقابل لوح خاطر حسين (ع) كه بمانند دوربين عكاسي بود قرار داد و منعكس ساخت.

آنچه حسين (ع) از زبان و انگشت و نگاههاي عاطفه آميز جدش گرفت، مانند كوه وقار همه را نگاهداشت تا موقع لزوم همچون كوه آتش فشان بر خود مي جوشيد و مي خروشيد و همه لؤلؤ و مرجان بيرون مي داد و جواهر و معادن و عناصر عاليه ي دروني را به معرض نمايش مردم جهان گذاشت و تحولي در عالم بوجود آورد كه صفحه ي روزگار و تاريخ عالم بشريت مثل و مانندي براي آن نديده بود.


پاورقي

[1] مرآة العقول ج 1 ص 293.

[2] مرآة العقول ج 1 ص 293.

[3] مناقب ابن شهر آشوب.

[4] شغف و شعف هر دو به معني بشاشت و حب و علاقه است.

[5] وي علامه‏ي زمان خود و صاحب کشف کرامات بوده و مکررا به حضور امام زمان تشرف يافته و متواتر نقل شده که شيخ جعفر کاشف الغطاء با آن همه جلالت و مقام رياست و مرجعيت و فقاهت مطلقه‏اي که داشته از راه تبرک خاک نعلين سيد را با تحت الحنک خود پاک مي‏کرد. او 8 مجلد کتاب علمي از خود به يادگار گذاشته. و به سال 1154 شب جمعه ماه شوال در کربلا متولد شده و به سال 1212 به سن 57 سالگي در نجف وفات کرد و در جوار قبر شيخ طوسي در مسجد طوس به خاک سپرده شد.(ريحانة الادب ج 1 ص 114).