بازگشت

ادبيات مردمي نهضت و ادب عاشورايي


در بعد ادبيات مردمي و شفاهي نمونه هاي فراواني را مي توان يافت كه در آن، فرهنگ عاشورا محور اعتقادي مردم خاص و عام قرار گرفته است. بخشي از اين ادبيات در همان عصر وقوع حادثه است و بخش ديگر و مهمتري را مي توان سالها بعد از قيام در شعارها و حركتهاي حق طلبانه اي چون نهضت توابين، علويين و... يافت. در ذيل به نمونه هايي از اين جلوه هاي ادبي مي پردازيم:

از امام شافعي - رئيس فرقه شافعيه - اشعاري در سوگ حسين (ع) نقل شده است كه چنين است:



حاول غمي و الفؤاد كئيب

وارق نومي و الرقاد غريب...



فمن مبلغ عني الحسين رسالة

و اذكر بها انفس و قلوب



قستيل بلا جرم كان قميصه

صبيغ بمآء الارجوان خضيب



و لليسف اعوال و للرمح رنة

و للخيل من بعد الصهيل نحيب



تزلزت الدنيا لآل محمد

و كادت لهم صم الجبال تذوب...



نصلي علي المختار من آل هاشم

و نؤذي ابنه ان ذالغريب



لئن كان ذنبي حب آل محمد

فذلك ذنب لست عنه اتوب



هم شفعائي يوم حشري و موقفي

اذا ما بدت للناظرين خطوب [1] .



ترجمه: اندوه و غصه به من روي آورده و قلبم شكسته و محزون است؛ خواب از چشمانم رفته و استراحت از من دور شده است.... كيست كه از طرف من نامه اي به حسين (ع) برساند و به وسيله ي آن نامه مي خواهم دلها را متوجه ي آن كشته ي بيگناهي كنم كه پيراهنش گويا از آب گل ارغواني رنگين شد [در آن موقعي كه] صداي شمشير و نيزه فضا را گرفته بود و اسبها پس از شيهه زدن به ناله مي افتادند.

دنيا براي آل محمد (ص) متزلزل شد و نزديك بود كه [در اثر اين مصيبت] كوههاي سخت آب شود... راستي چه امر شگفتي است اينكه بر رسول برگزيده ي خدا از بني هاشم صلوات مي فرستيم، اما فرزندش را آزار مي دهيم! اگر گناه من دوستي آل محمد (ص) است، گناهي است كه نمي خواهم از آن توبه كنم؛ آنان شفيعان من در روز محشر خواهند بود: آن هنگامي كه اعمال مردم بر ايشان ظاهر خواهد شد.

خالد بن معدان - كه از تابعين بود - در شام ناظر عبور كاروان اسراي اهل بيت و سرهاي بر نيزه بود. مرثيه ي ذيل را از او نقل كرده اند:



جاؤا برأسك يابن بنت محمد

مترملا بدمائه ترميلا



و كانما بك يابن بنت محمد

قتلوا جهادا عامدين رسولا



و يكبرون بان قتلت و انما

قتلوا بك التكبير و التهليلا [2] .



«اي فرزند دختر محمد (ص)! سرت را آوردند در حالي كه به خون آغشته بود؛ با كشتن تو گويا آشكارا پيامبر (ص) را كشتند. به خاطر دستيابي به كشتن تو تكبير گفتند، اما با شهادت تو الله اكبر و لا اله الا الله را كشتند.»

زينب، دختر عقيل بن ابي طالب در مدينه هنگام مشاهده اسراي اهل بيت چنين ناله كرد:



ماذا تقولون اذ قال النبي لكم

ماذا فعلتم و انتم آخر الامم



باهل بيتي و اولادي امالكم

عهدا فاتوفون بالذمم



ما كان هذا جزائي از نصحت لكم

ان تخلفوني بسوء في ذوي رحم [3] .



(چه جوابي خواهيد داشت وقتي كه پيامبر (ص) از شما پرسيد شا كه آخرين امتها هستيد با اهل بيت و اولاد من چه كرديد؟ آيا با شما عهد و پيمان نداشتم؟ چرا به عهد و ميثاق خود وفا نكرديد؟... من كه نصيحتگر [و هدايت كننده ي] شما بودم جزايم نبود كه به خويشاوندانم چنين ظلم روا داريد...)

«بشير بن جذلم» پيش از آنكه كاروان اسرا به مدينه برسد در مسجد پيامبر (ص) حضور يافت و با صداي آميخته به گريه چنين خواند:



«يا اهل يثرب لا مقام لكم بها

قتل الحسين فادمعي مدرار



الجسم منه بكربلاء مضرج

و الرأس منه علي القناة يدار [4] .



(اي اهالي شهر يثرب (مدينه) اينجا ديگر براي شما جاي ماندن نيست، زيرا كه حسين (ع) را كشتند: اشكتان را پي در پي سرازير كنيد. بدن حسين (ع) در كربلا به خون آغشته است و سرش بر نيزه ها در گردش است).

كنيزي بعد از شنيدن خبر «بشير» در مدينه، چنين مرثيه خواند:



نعي سيدي ناع تغاه فاوجعا

و امرضني ناع نعاه فأفجعا



فعيني جودا بالدموع و اسكبا

وجودا بدمع بعدد معكما معا



علي من دهي عرش الجليل فزعزعا

فاصبح هدا المجد و الدين اجدعا [5] .



(خبر مرگ آقاي مرا بشيري داد و دلم را به درد آورد؛ آن بشير با خبرش مرا بيمار كرد و به اندوه فروبرد. پس اي دو چشمانم اشك بريزيد و بعد از آن بار ديگر هم با يكديگر اشك بريزيد براي آن كسي كه عرش خداوند پرشكوه از مصيبتش بيتابي كرد و به جنبش افتاد و آن همه مجد و عظمت دين خدا از اين كار مثله شد).

ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبين، شعري از شاعري گمنام را در رثاي عباس بن علي (ع) چنين آورده است:



احق الناس ان يبكي عليه

فتي ابكي الحسين بكربلاء



و من واساه لا يثنيه شي ء

و جادله علي عطش بماء [6] .



(شايسته ترين كسي كه سزاوار است مردم بر او بگريند آن جواني است كه (شهادتش) حسين (ع) را در كربلا به گريه انداخت... و كسي كه با او مواسات كرد و چيزي نتوانست جلوگير او (در اين مواسات) گردد، و با اينكه خود تشنه ي آب بود (آب نخورد) و به آن حضرت كرم كرد).

از شاعر گمنام ديگري چنين نقل شده است:



تجاوبت الدنيا عليك مآتما

نواعيك فيها للقيامة تهتف [7] .



(دنيا در جوانب عزاداريها كرد و آنجا، تشنگان [مكتبت] تا قيامت تو را فرياد خواهند زد).

طبري، شعري را از «عبيدالله بن حر» - شاعري از توابين - نقل مي كند كه در آن آمده است:



فيالك حسرة مادمت حيا

تردد بين حلقي و التراقي



(افسوس كه تا زنده ام حسرت شركت در قيام حسين (ع) [كه خويشتن را از آن محروم ساختم] هماره بين كام و گلوگاهم در رفت و آمد است).

«سليمان بن قته» بعد از رفتن كاروان اسرا از شام به مدينه، در رثاي حسين (ع) چنين گفت:



مررت علي ابيات آل محمد (ص)

فلم أر امثالا له يوم حلت



الم تر ان الارض اضحت مريضة

لفقد الحسين و البلاد افشعرت



و كانوا رجآء ثم صاروا رزية

لقد عظمت تلك الرزايا و جلت [8] .



(به خانه هاي آل ممد (ص) گذر كردم و خانه و كاشانه اي همانند آنها نديدم كه روزي داراي دهل و ساكن بود و امروز خالي وحشتزده است. آيا نمي بيني كه چگونه زمين به خاطر فقدان حسين (ع) بيمار شده و شهرها زيرورو گشته است؟ آنان مايه ي اميد (مردم) بودند و سپس مايه مصيبت گشتند؛ براستي كه اين مصيبتها بس بزرگ و سنگين بود).

اينها نمونه اي از انعكاس واقعه ي عاشورا و تأثير آن در عواطف مردم معاصر حادثه و پس از آن بود كه به صورت اشعار مردمي در كتب تواريخ ثبت شده است. البته جلوه هاي سياسي، فقهي و كلامي عاشورا - چنانكه ذكر شد - به تدريج در ميان امت اسلام ظهور يافت و اولين حركت از اين گونه، نهضت «توابين» بود كه از سال 65 هجري فعاليتهاي خويش را در زمينه هاي سياست و ادبيات آشكار ساخت...


پاورقي

[1] ر.ک. به: چهره خونين امام حسين (ع)، پيشين ص 12.

[2] ر.ک. به: سير الائمة، پيشين، ص 169 -170. البته اين اشعار به «ديک الجن» شاعر قرن سوم هم نسبت داده شده است.

[3] همان، ص ص 168.

[4] همان، ص 155.

[5] تاريخچه عزاداري، حسيني، پيشين، 115.

[6] مقاتل الطالبيين، پيشين، ص 81 -82.

[7] تاريخچه‏ي عزاداري حسيني، پيشين، ص 152.

[8] مقاتل الطالبيين، پيشين، 124 -125.