بازگشت

حضرت زينب


گفتيم كه ادبيات هيچگاه محدود به قالبهاي مكتوب نبوده است و قالبهاي مكتوب آن هم تنها شعر يا نثر نيست؛ «خطابه» و «خطبه» در نزد اعراب و مسلمانان صدر اسلام از بزرگ ترين عوامل و ابزار فرهنگي محسوب مي شد و تا قرون متمادي، اهميتي كه گفتار شفاهي - و هنر به كار رفته در آن - داشت، نوشته ها و مكتوبات از آن برخوردار نبودند. به عنوان نمونه، حجم زيادي از آثار به جا مانده از سخنان علي (ع) در قالب خطبه و خطابه بوده است كه بعدها به صورت مكتوب در آمد...

از حضرت زينب (س) دو خطبه ي گويا و كوبنده در جريان وقايع بعد از عاشورا باقي است، كه آرامش ناجوانمردانه مردم را به هم زد و آسايش ظالمانه حاكم را آشفت. اين دو خطبه نه تنها از لحاظ واژگان و گفتار، بلكه از آن جهت كه محصول حركت عاشورا و چكيده جهاد و صبر اهل بيت بوده قابل توجه است و بخشي از ادب عاشورايي به شمار مي رود؛ دو خطبه اي كه شور آفرين ترين انديشه ها را به بار آورد و اذهان خفته را انديشناك كرد.

خطبه ي نخست در كوفه بود و خطابه هاي كوبنده ي علي (ع)، پدر زينب، را به ياد مردم مي آورد:

الحمدلله و الصلوة علي ابي محمد و آله الطيبين الاخيار. اما بعد، يا اهل الكوفه يا اهل البخل و الغدر اتبكون فلا رقأت الدمعة و لا هدأت الزفرة... و هل فيكم الا الصلف و النطف و الصدر الشنف و ملق الاماء و غمر الاعداء او كمرعي علي دمنة او كفضة علي ملحودة الاساء ما قدمت لكم انفسكم ان سخط الله عليكم...

خطبه دوم خطاب به يزيد و درباريان او در دارالحكومه ي شام:

الحمد الله رب العالمين وصلي الله علي رسوله و آله اجمعين. صدق الله سبحانه كذلك يقول: ثم كان عاقبة الذين اساؤا السؤآي ان كذبوا با يآت الله و كانوا بها يستهزؤن اظننت يا يزيد حيث اخذت علينا اقطار الارض... ان بنا علي الله هوانا و بك عليه كرامة؟... و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتك اني لا ستصغر قدرك و استعظم تفريعك و استكثر توبيخك لكن العيون عبري و الصدور حرمي... [1] .

(سپاس خداي را و درود بر پدرم محمد (ص) و آل او پاكيزگان و برتران. اي كوفيان! اي مردم خدعه پيشه و مكار! آيا بر ما گريه مي كنيد؟! اشكهايتان خشك مباد و ناله هايتان خاموش نشود... شما جز خودستايي و فساد و كينه توزي و چاپلوسي بسان كنيزان و غمازي با دشمنان، هنري نداريد. شما گياههاي مزبله هستيد و به نقره اي مانيد كه زينت قبرها شده است. چه بد توشه اي در آن جهان براي خود تهيه ديده ايد؛ توشه اي كه خشم خدا را برانگيخت...)

(خداي جهانيان را سپاس و بر پيامبر (ص) و آلش درود باد. خداي پاك و منزه راست گفت كه: «كساني كه زشت كاريها كردند و به جنايت دست آلودند سرانجام كارشان بدانجا رسيد كه آيات خداوند را دروغ شمردند و آن را به مسخره گرفتند». اي يزيد! گمان كردي كه چون جهان پهناور را بر ما تنگ گرفتي... ما در نزد خدا خوار و بيمقدار شديم و بر بزرگواري تو افزوده شد؟... اگر چه فشارهاي روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار كرده است، ولي من تو را بسيار بي ارزشتر و كوچكتر از آن مي دانم كه با تو سخن بگويم. تو كوچكتر و حقيرتر از اينهايي، ولي چه كنم كه ديدگان اشك فرود مي بارد و سينه ها از آتش اندوه اين مصيبت مي سوزد...)

تاريخ شاهد است كه اين دو خطبه ي غيرت آفرين چگونه خواب گناه آلود مردم را بر هم زد و حركتها ايجاد نمود و دربار يزيد را آشفته كرد. بعدها حتي ادبا و شعراي بزرگ نيز در كلام و شعرشان به مضامين اين خطبه ها و مشابه آن روي آوردند و بدانها تمسك كردند. چنانكه در همان ايام «سليمان بن قته» در بيتي از مرثيه ي خود گفت:



«فان قتيل الطف من آل هاشم

اذل رقاب المسلمين فذلت» [2] .



(براستي كه شهيد واقعه ي طف از خاندان هاشم (با شهادت خويش) مسلمانان را سرافكنده ساخت (و با كشتن او) مسلمين خوار گشتند.)

و اشعار ديگري كه ذكر آنها در جاي خود خواهد آمد.


پاورقي

[1] از ابيات قصيده ميمه معروف که ذکر آن خواهد آمد.

[2] ر.ک. به: سير الائمة، سيد محسن امين، دارالتعارف، بيروت، 1400 ق، ج 3 -5، ص 150 -153.