بازگشت

مقدمه


ادبيات، بي ترديد مظهر انديشه يك قوم و تصوير عمومي فرهنگ يا جامعه يا امت است كه بدان وسيله مي توان به اركان و جزئيات مهمي از تمدن و سنن آن مردم واقف شد. ادبيات تجليگاه عناصر معنوي و آزماني تفكر آدمي است؛ و از آنجاست كه مي توان لطافت انديشه ها و پاگيزگي ذهنها را دريافت و به ميزان استعداد و گرايش صاحبان آن فرهنگ نسبت به مقوله هاي مشترك انساني، از قبيل حق پرستي، حريت، جوانمردي و... دست يازيد.

ادب و ادبيات در فرهنگ اسلامي، ديرزماني به تمامي جلوه هاي تفكر اطلاق مي شد و كاربرد گسترده اي داشت. روزگاري اين واژه را بر خلق كريم و شرافت انساني و تأثير آن در زندگي مردم خاص و عام اطلاق مي كرده اند. بعدها دايره شمول آن به معناي تهذيب نفس، شناخت و آموزش علوم و معارف نيز گسترش يافت و سرانجام پس از آن، به نحوي خاص بر شعر و نثر و آثار بلاغي دلالت يافت. [1] [در قرن سوم هجري] ادب به مفهوم ادبيش منحصر به كتابهاي تعليمي منشيانه شسته و رفته نبود، بلكه تمام رسالاتي را شامل مي شد كه سنت وسيع عربي - اسلامي - بر آن متكي بود و... موضوعات گوناگوني را در برمي گرفت كه شعر و تاريخ و سياست و معاني و بيان، مجموعه حكايت و اخلاق عمومي - از آن جمله اند، [2] پس سخن از ادبيات به معناي كلي آن سخن از تمامي ابعاد فرهنگي يك قوم است كه در قالبهاي خاص - شعر، نثر، كتب تاريخ... - و عام ادبي - مثل خطابه ها، رجزها و به طور كلي ادبيات شفاهي - جلوه مي كند و ناگزير اين نوشتار نيز از اين ديدگاه به مسأله ادبيات عاشورايي مي نگرد.

پژوهنده ي تاريخ و ادب نسلهاي اوليه اسلام، در حقيقت، با دو گونه ادب انساني مواجه مي شود: ادب و هنري كه حماسه ساز در ميدان نبود يا در عرصه فتنه ها و بلايا و به طور كلي در حوادث مهم عصر خويش از خود نشان مي داد، و هنري كه شاعر، نويسنده، تاريخ نگار و خطابه گوي و... به كار مي بست، تا آن گونه ي نخست را به روي ديگران و آيندگان به تصوير بكشد؛ و اگر از چند شاعر و نويسنده ي دوران اوليه اسلام كه هنوز در حال و هواي جاهليت به سر مي بردند و نان به نرخ روز مي خوردند، بگذريم، اين مسأله حالت عمومي و غالب فرهنگ و ادب اسلامي بود و بويژه - چنانكه خواهيم ديد - ادب شيعي بدين صفت آراسته بود - تعبير رساتر - ادب واقعي آن صحنه هاي نادر و درخشنده زندگي انسانهاست كه به صور گوناگوني در اعصار بعد جلوه مي كند و تنها يكي از آن جلوه ي شعر و نثر است كه اكنون - در زمان ما - قالب اصلي ادب قلمداد مي شود. پس در بررسي ادب عاشورايي و نيز ادبيات انقلاب اسلامي نمي توان تنها به قالبها بسنده كرد، بلكه بايستي بدان نقطه اصيل و نهاد باطني اين آثار نيز پرداخت كه اساس انگيزش اين صورتها بوده اند؛ و ما در اين نوشتار به چنين قصدي وارد آن وادي بزرگ خواهيم شد، تا چه اندازه از آن بهره گيريم و چگونه ظرفيت خويش را از مظروف مقدس آن سيراب كنيم. و جز از اين راه، چگونه مي توان به ادب واقعه عظيمي چون عاشورا، پرداخت كه حتي كلام عادي ناقلان آن داراي آهنگي عاطفي است و در ساده ترين روايات آن حادثه عظمي مي توان شور و حال يك اثر بديع ادبي را يافت و اينها جز به دليل وفور آن شرافت و كرامت انساني كه در متن حادثه است (و گفته شد كه اين از معاني ادب است) چه علت ديگري مي تواند داشته باشد و چگونه مي توان در يك تحقيق بدين اصول بي توجه بود؟

پيش از شروع، تذكر چند مطلب، مهم مي نمايد:

1. قيام سالار شهيدان (ع) نهضتي است كه در حقيقت بعثت ثاني اسلام محسوب مي شود و از اين رو تمامي جلوه هاي ظهور اسلام در زمان حضرت خاتم (ص) را مي توان به نحوي در اين نهضت سراغ گرفت، اما با فاصله هاي زماني بيشتر و جلوه هاي گوناگون بديهي است تفسير و ارائه تصوير اين جنبش بزرگ در جهان اسلام كاري نيست كه بتوان آن را در يك مقاله يا يك كتاب ارائه كرد و يا حتي جنبه اي از آن را به طور كامل بررسي نمود؛ بنابراين سخن از ادبيات عاشورايي - در اينجا - نه سخن از تمام عاشورا و فرهنگ آن است و نه ادعاي بررسي كامل حتي يك جنبه خاص از آن ادب و فرهنگ وجود دارد، بلكه نوشتار حاضر گزارش گونه اي، از انعكاس ادبي اين نهضت عظيم در عصر وقوع آن و در عصرهاي بعد از قبيل اين گفته است كه:



آب دريا را اگر نتوان كشيد

هم به قدر تشنگي بايد چشيد



2- از آنجا كه نوعا در مباحث ادبي - بويژه وقتي صبغه تاريخي آن مورد نظر باشد - ادبيات را در دو گونه ي مكتوب و شفاهي مورد بحث قرار مي دهند، ادبيات عاشورايي و ادبيات انقلاب اسلامي نيز از اين تقسيم مستثنا نيستند، بلكه بدون آن نمي توانند كاملا شناخته شوند، زيرا قسمت عمده اي از اين دو فرهنگ از طريق قالبها و صور ادبيات عام - همچون خطبه ها، ادعيه، رجزها، تعزيه خوانيها و شعارها، خاطرات، تابلو نوشته ها و ضرب المثلهاي جنگي در ادبيات انقلاب اسلامي - قابل بررسي است. اما در اينجا روي سخن بيشتر با جلوه هاي مكتوب اين ادبيات است و علت اين ترجيح نيز آشكار است؛ زيرا ادبيات مكتوب (اگرچه از قالبهاي غير هنري مثل تعزيه خوانيها و تابلو نوشته ها فراهم آمده است) در طول زمان جاي خود را در مسأله ي تعامل فرهنگي با فرهنگهاي ديگر بازخواهد كرد و وديعه يك نسل براي نسلهاي ديگر است.

3- تطبيق ابعاد و مقايسه جنبه هاي نهضت عاشورا و انقلاب اسلامي از ديدگاه ادبي مقوله اي است ظريف و شگرف و محتاج مجالي فراخ و آشنايي عميق به خمير مايه هر دو نهضت (يعني ولايت) كه بدون نظر بدان مسأله، همانندي از ديد محقق دور خواهند ماند و چيزي جز تشابه صوري و شعاري را براي پژوهنده آشكار نمي سازد.

از طرف ديگر مضامين و شعاير انساني - الهي دو نهضت آنقدر گسترده است كه بررسي آنها خارج از حوصله اين نوشتار است، و بعلاوه عواملي از قبيل اختلاف در قدمت يكي و جوان بودن ديگري، آشنايي امتهاي گوناگون با نهضت عاشورا و متأثر شدن از آن و در مقابل، غربت نهضت اسلامي ايران در جهان معاصر و... موجب مي شوند تا نتوان چنانكه لازم است از ديد اجتماعي و تاريخي، آثار دو نهضت را در ميان جوامع مختلف مقايسه كرد، و از همين قبيل است بعد ادبي دو نهضت. پس ناگزير در اينجا بيش از آنكه بر مشابهت قالبها، صور، شيوه ها، سبكها و چهره ها نظر داشته باشيم، بر اصول، اركان، پويايي، حركت ساز بودن، معناگرايي (به جاي تصويرگرايي)، حماسه پروري به جاي مديحه سرايي و مرثيه سرايي به جاي تغزل گرايي و... تأكيد خواهيم داشت و چشم انداز ادبيات دو جنبش معنوي بزرگ را از اين زاويه خواهيم نگريست.

بر اساس آنچه گفته شد، در اين نوشتار ابتدا به خاستگاه و سرچشمه هاي ادب عاشورايي خواهيم پرداخت و پس از آن انگيزش عواطف و جلوه هايي از ادبيات عام معاصر نهضت عاشورا و پس از آن مورد بحث قرار مي دهيم و سپس به گسترش فرهنگ عاشورا و تجلي آن در ادب عام جامعه اسلامي اشاره خواهيم كرد. بعد از آن نوبت به شناخت برخي از چهره هاي معروف ادبيات شيعي - عاشورايي، در قرون اوليه اسلامي مي رسد و آنگاه سخني اجمالي از جلوه عاشورا در ادب پارسي و در پايان بعثت ثاني ادبيات عاشورا در ادبيات اسلامي ايران.


پاورقي

[1] ر.ک: به: حناء الفاخوري، تاريخ الادب العربي‏.

[2] ر.ک به: هاميلتون الکساندر راکيس گيپ، درآمدي بر ادبيات عرب، ترجمه يعقوب آژند، امير کبير، چاپ اول، 1362، ص 80 (با تلخيص).