بازگشت

فاطمه بنت الحسين


فاطمه دختر امام حسين بعد از سنه 41 هجري از «امّ اسحاق» دختر طلحة بن عُبيداللَّه بن عثمان بن عَمرو بن كعب بن سعيد بن تيم بن مرّة بن كعب قرشي تيمي [1] در مدينه متولّد شد و دختري تيزهوش و اهل سخن و ادبيّات و حديث بود، و روايات زيادي را از حضرت زهرا و امام حسين و حضرت زينب و امام زين العابدين و عايشه و اَسماء، و حتّي از ابن عبّاس و بلال نقل نموده، و ديگران نيز مانند فرزندان امام حسن و امام حسين و حضرت زينب از وي نقل حديث كرده اند. [2] .

در تاريخ هست كه «حسن مثنّي» فرزند گرامي امام حسن نزد امام حسين آمد، و آرزو داشت به افتخار دامادي آن حضرت درآيد، آن بزرگوار فرمود: از دو دخترم «فاطمه و سكينه» هر كدام را اختيار كني مانعي ندارد، ولي من فاطمه را بيشتر مصلحت مي دانم، زيرا او هم از سكينه برزگتر است، و هم به مادرم حضرت زهرا شباهت دارد، و در جمال و تقوا و فضيلت نظيري ندارد! و بيشتر به عبادت خدا مي پردازد... [3] .

فاطمه با حسن مثنّي ازدواج كرد، و با شوهرش هر دو در واقعه كربلا حضور داشتند، حسن مثنّي در ركاب سالار شهيدان شجاعانه جنگيد، و پس از زخم هاي بي شمار به زمين افتاد، فاطمه


بالاي سر او گريه مي كرد، و در فراق او بي تحمّل بود تا اينكه بعد از شهادت اباعبداللَّه عليه السلام سرهاي شُهداء را جدا مي كردند، ديدند او رمقي در بدن دارد، با شفاعت «اسماء بن خارجه» كه از طرف مادر با حسن مثنّي نسبت داشت، او را رها كردند، و با معالجه در كوفه جان سالم بدربرد [4] و از او فرزنداني بنامهاي «عبداللَّه محض، ابراهيم غمر، حسن مثلّث» به دنيا آمد [5] .... از فاطمه بنت الحسين گزارشات حادثه كربلا نقل شده، از جمله او مي گويد: بعد از شهادت پدرم در جلو خيمه ايستاده بودم، در اين فكر بودم كه ستمگران با ما چه خواهند كرد؟ در اين حال نيزه دار اسب سواري را ديدم كه اهل بيت ابا عبداللَّه الحسين را آزار مي دهد، و آنان پيشاپيش او فرار مي كنند، من نيز فرار كردم، او با نيزه اي به شانه ام زد و من بيهوش افتادم، زماني چشم باز كردم كه ديدم عمّه ام زينب بالاي سرم نشسته، در حالي كه لباسهاي من و عمّه ام به غارت رفته بود! [6] .

اين بي بي دو عالم در نهضت حسيني در فرصت هاي مناسب به سخن پرداخت، و از شهادت و مظلوميّت اباعبداللَّه عليه السلام سخن گفت، و در مجلس يزيد در حالي كه با زنجيرهاي اسارت به آن محفل وارد مي شد، خطاب به او گفت: اي يزيد! تو در جرئت و شقاوت به جايي رسيده اي كه فرزندان پيامبر را اسير مي نمايي؟! [7] .

فاطمه بعد از پايان اِسارت به مدينه بازگشت، در كنار مسجد رسول اللَّه در خانه جدّه اش فاطمه زهرا با شوهرش زندگي كرد، سرانجام در توسعه مسجدالنبي اين خانه جزو شبستان مسجد شد، فاطمه خانه ديگري در خارج از مسجد بنا كرد، و در آن چاهي حفر نمود كه آب فراواني از آن جوشيدن گرفت و به آب زمزم شهرت يافت، و مردم از آن تبرّك مي كردند... [8] .

وي بالاي سرِ حسن مثنّي بود، و مي ديد كه او لحظه هاي آخر عمرش را مي گذراند، و هر دو به ديده حسرت به هم مي نگريستند، حسن مثنّي گفت: فاطمه! چرا اين قدر گريه مي كني؟ او گفت: فراق تو براي من سنگين است، نمي توانم تحمل كنم! در تاريخ آمده است كه بعد از فوت شوهرش، فاطمه به مدّت يك سال بر سر قبر او خيمه زد و به نوحه سرايي و عزاداري پرداخت، و وفاي زنِ


وفادار را نشان داد! تا اينكه خود نيز در سنه 117 هجري به درود حيات گفت و در قبرستان بقيع دفن شد. [9] .

ناگفته نماند در برخي تاريخ ها تاريخ تولّد بي بي را سنه 30 هجري ذكر كرده اند، و اين تاريخ صحيح نيست زيرا «ام اسحاق» مادر فاطمه تا تاريخ 40 هجري زن امام حسن بود، و امام حسين عليه السلام با سفارش آن حضرت بعد از اين تاريخ با وي ازدواج كرد....


پاورقي

[1] سفينة البحار، ج 2، ص 91.

[2] رياحين الشريعه، ج 3، ص 281 به بعد.

[3] رياحين الشريعه، ج 3، ص 281 به بعد.

[4] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 312.

[5] منتهي الامال، ج 1، ص 463.

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 61.

[7] تاريخ طبري، ج 6، ص 253: فقالت فاطمه بنت‏الحسين‏عليه السلام و کانت اکبر من سکينه: يا يزيد! بنات رسول اللَّه سبايا؟!.

[8] اعلام النّساء، ج 4، ص 44، احتجاج طبرسي، ج 2، ص 27، رياحين الشريعه، ج 3، ص 281 تا 289، منتهي الامال، ج 1، ص 463.

[9] همان مدرک.