بازگشت

خبر حرملة بن كاهل


«منهال بن عَمرو» از كوفه عازم مكّه شد، پس از زيارت بيت خدا براي زيارت مرقد پاك پيامبر و ديدار با امام سجّاد وارد مدينه گشت، امام زين العابدين در اوّلين ديدار خود با وي، از او پرسيد: منهال! از حرمله چه خبر؟ او جواب داد: يابن رسول اللَّه! هنگام حركت من از كوفه، وي به كار عادي خود مي پرداخت! امام دست هاي خود را به دعا برداشت و گفت:

خدايا! حرمله را با آهن و آتش بميران، و عذاب دوزخ را به او بچشان! [1] .

منهال مي گويد: بعد از زيارت آن حضرت به كوفه برگشتم، ديدم مختار قيام نموده، و قاتلين


حضرت اباعبداللَّه الحسين را به كيفر مي رساند، به حضور او شرفياب گشتم او از من گله كرد و گفت: چرا به ديدار ما نمي آيي؟ و به ما كمك نمي رساني؟ گفتم: در مسافرت بودم، آمده ام كمك كنم و....

در اين هنگام نيروهاي گشتي مختار فرا رسيدند، و با صداي «مژده باد امير» خبر دستگيري «حرملة بن كاهل» را گزارش نمودند، مختار با ديدن حرمله خطاب بر او فرمود: سپاس خداي را كه مرا بر تو مسلّط ساخت آنگاه دستور داد: دست ها و پاهاي او را قطع كنيد، سپس دستور داد: آتش افروختند و بدن وي را بر درون آن انداختند! من با ديدن چنين منظره اي به ياد دعاي امام سجّاد افتادم، و زبان به تسبيح گشودم.

مختار از علّت آن پرسيد، من در جواب، ديدار خود با امام سجّاد و نفرين آن حضرت را توضيح دادم.

مختار بي درنگ از مركب پياده شد و دو ركعت نماز خواند و به سجده شكر افتاد، و خدا را سپاس گفت كه دعاي امام چهارم با دست او به اجرا آمده است. در حالي كه حرمله در آتش مي سوخت ما با مختار صحنه را ترك كرديم و به مقابل خانه ما رسيديم، از مختار خواستم: اگر لطف فرمائيد به منزل ما تشريف بياوريد، و با هم در صرف غذا با هم باشيم؟ او گفت: منهال! تو به من خبر مي كني كه دعاي امام سجّاد در دست من به اجابت رسيده، و از آن طرف مرا به صرف غذا دعوت مي كني؟ من به شكرانه اين توفيق الهي، امروز را روزه شكر مي گيرم! [2] درود بي پايان به روان پاك سالار شهيدان و ياران او، و مختار و ياوران او باد كه انتقام خون شهيدان كربلا را گرفتند، و دل داغدار امام زمان و شيعيان حسين را شاد كردند.


پاورقي

[1] اللّهم! اذقة حرّالحديد، اللّهمّ اذقة حرّ النّار و....

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 375، جلاءالعيون، ج 2، ص 313.