بازگشت

قتل ابن زياد


يزيد بن معاويه روز سه شنبه 14 ربيع الاول سنه 64 هجري دراطراف شام به جهنّم واصل شد، [1] و عبيداللَّه بن زياد در شهر بصره، ضمن اعلان اين خبر، از مردم خواست كه براي خود خليفه اي برگزينند، و مردم بصره نيز در اثر ترس و زبوني، ابن مرجانه را به خلافت برگزيدند! ولي مردم كوفه زير بار او نرفتند و مردم بصره نيز به تدريج از دور او پراكنده شده، و ابن زياد بر جان خود بيمناك گشت و فرار را بر قرار ترجيح داد و به شام گريخت. [2] .

ابن زياد در شام لشكرگراني فراهم ساخت و با نيروي انبوه به جنگ سپاه مختار آمد، و در كنار شهر «موصل» در نزديكي «رود خازر» اردو زد، و منتظر جنگجويان كوفه گشت.

از سوي ديگر سپاه كوفه به فرماندهي «ابراهيم اشتر» فرزند شجاع و رشيد «مالك اشتر» فرا رسيد و جنگ سختي در گرفت، و ابراهيم اشتر «ابن زياد» را با شمشيري دو نيم كرد


و دستها و پاهاي او را قطع نمود و جسد كثيف او را به آتش كشيد و سرش را از تن جدا كرده به حضور مختار فرستاد....

در اين جنگ «حُصَين بن نُمَيْر» و «شرحبيل بن ذي الكلاع» از فرماندهان ارشد ابن زياد نيز كشته شدند و لشكر شام با فرار، خود را به رودخانه انداخته و عدّه بسياري غرق گرديد و... [3] .

سر بريده عبيداللَّه در دارالعماره مقابل مختار بود كه ناگاه مار كوچكي ظاهر گشت و از دهان ابن زياد وارد شد و از گلوي او خارج شد و چندين بار اين عمل را تكرار كرد، و حاضران را به تعجّب واداشت. [4] .

مختار سرهاي بريده ابن زياد و فرماندهان ارشد شام را با سي هزار دينار به حضور محمد حنفيّه كه در مكّه بود فرستاد و محمد حنفيّه از ديدن سرهاي قاتلان حسين به سجده افتاد و شكر الهي را به جاي آورد، سپس آنها را به محضر امام سجاد فرستاد، هنگامي سرهاي بريده ابن مرجانه و فرماندهان شام را به محضر امام زين العابدين آوردند كه او مشغول خوردن غذا بود آن حضرت با ديدن اين منظره مسرّت آميز به سجده افتاد و شكر خدا به جاي آورد، و به مجلس ابن زياد انديشيد كه او سرهاي مقدس حسين را در برابر داشت، آنگاه مختار را دعا كرد و گفت: روزي كه سر مبارك پدرم مقابل ابن زياد بود، از خدا خواستم كه روزي فرا رسد من نيز سر بريده او را ببينم. [5] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 6، ص 275.

[2] کامل ابن اثير، ج 4، ص 131.

[3] کامل، ج 4، ص 261 به بعد.

[4] همان، ص 265.

[5] ادخلت علي عبيداللَّه بن زياد و هو يتغذي و رأس ابي بين يديه فقلت: اللّهم لا تمتني حتّي تريني رأس ابن‏زياد، (بحارالانوار، ج 45، ص 386، سفينه، ج 1، ص 435).