بازگشت

نيروهاي غيبي در كربلا


مفضّل بن محمّد نقل مي كند كه من همسايه «ابراهيم ديزج» بودم، شنيدم او در حال بيماري وخيمي بسر مي برد، به عنوان وظيفه همسايگي به عيادت او رفتم، ديدم مدهوش افتاده، و پزشكي او را معاينه مي كند، از حال او پرسيدم، او با اشاره به دكتر جواب مرا به بعد موكول كرد، چون دكتر جلسه را ترك گفت، او چنين اظهار داشت:

متوكل ما را براي تخريب قبر حسين بن علي مأمور ساخت، و نامه اي براي قاضي نينوا نوشت كه مراقب اعمال ما باشد! من به همراه سربازان و كارگران خويش عازم نينوا شدم، و اقدام به تخريب قبر حسين عليه السلام نمودم، در اين هنگام گروهي از قبر حسين حراست مي كردند، و مانع تخريب سربازان ما گشتند! من دستور دادم آنها را تيرباران كنند، ولي تمام تيرها به خود تيراندازان برمي گشت و آنان را هلاك مي نمود! من چون اين وضع را مشاهده نمودم به اين روزگار شوم گرفتار گرديدم! مفضّل بن محمد كه راوي حديث است مي گويد: به ابراهيم ديزج گفتم: مي داني كه منتصر متوكّل را امروز به قتل رسانيده؟ او گفت: آري مي دانم، خبرش را به من رساندند... ابراهيم


كه در حال بس دشواري بسر مي برد همان روز دنيا را ترك گفت، و براي كيفر اخروي و آتش ابدي گرفتار گرديد، و به دنيا ثابت كرد كه نور حسين خاموش شدني نيست هر چند در هر زماني با آرمان مقدّس آن حضرت مخالفت نموده و خواهند كرد. [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، ص 396.