بازگشت

شهادت امام حسين و مردم مدينه


در تاريخ و حديث آمده است كه رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم مشتي از خاك كربلا را كه از طريق جبرئيل در اختيار او قرار گرفته بود، به امّ سلمه داد و فرمود: اين خاك را در شيشه اي نگهدار، هرگاه تبديل به خون شد، بدان كه حسينم كشته شده است!

شام عاشورا، ام سلمه پيامبر را با حالتي پريشان در خواب ديد، از علّت آن پرسيد، رسول


خدا فرمود: حسينم را كشتند... ام سلمه به سراغ تربت كربلا رفت، مشاهده كرد كه آن به خون تبديل گشته، از آن روز عزاداري مدينه شروع شد ولي در عين حال منتظر اخبار رسمي گشتند. [1] .

ابن زياد براي گزارش قتل حسين و ترساندن مخالفين، پيك هايي به شهرها فرستاد، و «عبدالملك ابي حارث» را نيز به «مدينه» گسيل داشت، او خبر شهادت اباعبداللَّه را به «عَمرو بن سعيد» كه والي شهر بود، ابلاغ نمود، و والي بي دين مدينه ضمن خوشحالي و دعا و ثنا بر يزيد، خبر قتل سيدالشّهداء را به سمع مردم رسانيد، آنگاه با اشاره و خطاب به قبر پيامبر گفت: يا محمد! اين انتقام ما، در برابر كشتار تو در جنگ بدر.

چون مردم خبر شهادت امام حسين و اين فراز كفرآميزِ والي را شنيدند، شديداً متأثّر گشته، و زمينه خروش آنان فراهم شد! [2] .

از سوي ديگر قبيله بني هاشم به ويژه مخدّرات اهل بيت بعد از شنيدن اين خبر، با شيون و زاري به عزا پرداختند، و دختر عقيل، در حالي كه زنان ديگر دور او را گرفته بودند، در برابر مرقد پاك پيامبر خطاب به مهاجرين و انصار فرمود:



ما ذا تَقوُلُونَ اِذْقالَ النَّبِيُّ لَكُمْ

ماذا فَعَلْتُمْ و أنْتُمْ آخِرُ الْاُمَمِ



بِعِتْرَتي وَ بِاَهْلي بَعْدَ مُفْتَقَدي

مِنْهُمْ اُساري وَ قَتْلي ضُرِّ جُوا بِدَمٍ



ما كانَ هذا جَزائي اِذْ نَصْحتُ لَكُمْ

اَنْ تَخْلُفوُني بِسوُءٍ في ذَوي رَحِمي



:اي مردم! چه جوابي داريد اگر پيامبر به شما بگويد: اي امّت آخرالزّمان! مي دانيد چه كار زشتي انجام داديد؟ بعد از رحلت من، با عترت و اهل بيت من بد كرديد، گروهي را اسير نموديد، و گروهي را شهيد نموديد. آيا اين كار بد شما در مقابل خيرخواهي هاي من مناسب بود؟ شما چگونه با اهل بيت من بدرفتاري نموديد؟!

مردم با شنيدن سخنان عَمروبن سعيد از يك طرف، و سخنان بنت عقيل از طرف ديگر به خود فرورفته و توأم با اشك ديده به هيجان آمده بودند كه ناگاه در ميان هوا صداي غريبي به گوش رسيد كه اين اشعار را مي خواند:



اَيُّهاَ الْقاتِلوُنَ جَهْلاً حُسَيْناً

اَبْشِرُوا بِالْعَذابِ وَ التَّنْكيلِ



كُلُّ اَهْلِ السّماءِ يَدْعُو عَلَيْكُمْ

مِنْ نَبِيٍّ وَ مَلْاَكٍ وَ قَبيلٍ






قَدْ لُعِنْتُمْ عَلي لِسانِ بْنِ داوُدَ

وَ موُسي وَ صاحِبِ الْاَنْجيلِ



اي كشندگان نادان حسين! بر شما باد عذاب و شكنجه. همه اهل آسمان اعم از ملائكه و پيامبران و قبايل ديگر شما را نفرين مي كنند. و حضرت سليمان و موسي و عيسي نيز شما را لعن مي نمايند. [3] .

به دنبال اين اعتراضات، فرماندار مدينه مجبور شد گروهي از بزرگان مدينه رابه پيش يزيد بفرستد، تا وي از طريق بذل و بخشش و رشوه حكومتي، مردم را از شورش و قيام بازدارد، به اين جهت اكيپ بزرگي از مدينه عازم شام گشته، و از پول هاي گزاف يزيدي برخوردار شدند (وَ اَعْظَمَ جَوائِزَهُمْ) تنها به «عبداللَّه بن حنظله» صد هزار درهم، موهبت شد، و ديگران نيز حداقل ده هزار درهم دريافت داشتند، ولي رفتار غيراسلامي، و بي عفتي يزيد طوري بود كه رشوه بگيران هنگام بازگشت به مدينه چنين گفتند:

قَدِمْنا مِنْ عِنْدَ رَجُلٍ لَيْسَ لَهُ دينٌ...

ما از حضور مرد پستي برگشته ايم كه او اصلاً دين ندارد!

و عبداللَّه حنظله كه سرپرستي اين گروه را به عهده داشت گفت: من اگر جز همين همراهانم كمكي نداشته باشم باز بر ضد يزيد مي شورم! هر چند او به من پولهاي گزافي داده، ولي من به اين جهت پذيرفته ام كه با استفاده از آن پولها تجهيزات لازم فراهم نمايم، اينك من بيعت خود را از او برداشته، و بر ضدّ او قيام مي كنم!

ساير مردم نيز بيعت خود را شكسته و با عبداللَّه حنظله بيعت نموده، و جنگ خونين را بر عليه يزيد به راه انداختند و تمام مراكز حكومتي را گرفته، و دست اندركاران يزيد را از آنها بيرون نموده، و مرعوب ساختند... [4] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 293، کامل، ج 4، ص 90: فلمّا قتل الحسين صار التّراب دما فاعلمت النّاس بقتله.

[2] ابن ابي الحديد، ج 4، ص 72: فانکر عليه قوله قوم من الانصار.

[3] تاريخ طبري، ج 6، ص 254 و 255، تاريخ کامل، ج 4، ص 89 و 90، بحارالانوار، ج 45، ص 123.

[4] کامل، ج 4، ص 102 به بعد.