بازگشت

زور و تهديد حكومتي


عامل دوّم براي كشتن امام حسين، زور و تهديد شديد ابن زياد كه فشار را به اوج خود رسانيد. و تا حدودي اختيار و تصميم گيري را از مردم سلب كرد، و آنان را تحت نظارت مأمورين و سربازان خون آشام به كربلا فرستاد!

در تاريخ آمده است كه عبيداللَّه قريب 70 هزار نفر در لشكرگاه كوفه جمع كرد، و خطاب به آنان گفت: چه كسي از شما آماده است تصدّي قتل حسين بن علي را به عهده گيرد؟ و من به عنوان پاداش امارت يكي از شهرها را به او تفويض كنم؟ كسي جواب مثبت نداد!... [1] .

پسر زياد در اين راه تا آنجا پيش رفت كه در شهر اعلان نمود: هركس براي نبرد با دشمن يزيد «حسين بن علي» به سپاه ما ملحق نشود مال و جان او در امان نيست! [2] ، سپس براي امور انتظامي شهر اعلان كرد: هركس را در داخل شهر مشاهده كرديد به قتل رسانيد!، به اين جهت ساكنين كوفه فرار را برقرار ترجيح داده، و يا در نُخَيْله به يزيديان پيوستند، و حتّي يك نوجواني در داخل شهر


پيدا نمي شد! [3] و كساني كه به كربلا اعزام مي شدند، هر كجا فرصتي به دست مي آوردند، از زير پرچم مي گريختند، و فرمانده گردانها ملاحظه مي كردند بيش از نصف سپاه آنان فرار كرده اند! [4] .

گروهي از رجال و شخصيّت هاي كوفه، خود را پنهان كردند، و تا آخر عمر نيز به چشم ابن زياد ديده نشدند، در اين ميان مأمورين اطّلاعاتي گزارش افراد و جايگاه آنان را به دست آورده و احضار مي كردند....

«شبث بن ربعي» از جمله فرماندهان سپاه يزيد بود كه به امام حسين نامه نوشته بود، و چون اوضاع كوفه دگرگون شد، او خود را به تمارض زد تا به جنگ حسين گرفتار نگردد، ولي پسر زياد او را احضار نموده و تهديد كرده و سرانجام يكهزار نفر سپاه رزمي در اختيار وي گذاشته و به كربلا اعزام نمود. [5] .

شبث در كربلا توأم با احتياط حركت كرد، و كراهت او در قتل حسين عليه السلام براي عمرسعد مشهود بود، [6] ولذا بارها دستورات او را ناديده گرفته و اجرا نكرد! حتّي پس از گذشت ايّامي اظهار داشت: خدا به اين شهر كوفه خير ندهد! زيرا روزي ما به مدّت پنج سال در كنار علي و آل علي با فرزندان ابوسفيان به نبرد پرداختيم، امّا با كمال تأسّف پس از گذشت مدّتي بر حقوق فرزند او حسين تجاوز نموديم كه بهترين انسان روي زمين بود، در حالي كه در برابر او فرزند زن ناپاك «سميّه» جبهه گرفته بود! چه گمراهي زشت و ناپسند! [7] .

آري به اين حقيقت فرزدق و ديگران اشاره كردند كه دل ها با حسين است، ولي شمشيرها با تهديد حكومتي بر ضد او [8] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 305 و 306: من يتولّي منکم قتل الحسين و له ولاية ايّ بلد شاء؟ فلم يجبه احد منهم!.

[2] ايّما رجل وجدناه بعد يومنا هذا متخلّفا عن العسکر برئت منه الذّمّة.

[3] فلم يبق محتلم بکوفة الا خرج الي العسکر بالنّخيلة.

[4] حيات فکري و سياسي امامان، ص 195 و 196 نقل از: انساب الاشراف، ج 3، ص 178 و 179.

[5] عوالم، ج 17، ص 237: فتمارض شبث و اراد ان يعفيه ابن زياد...

[6] ولم يزالوا يرون من شبث الکراهة للقتال....

[7] کامل، ج 4، ص 69: ثم عدونا علي ابنه «الحسين‏عليه السلام» و هو خير اهل الارض نُقاتله مع آل معاويه و ابن‏سميّه الزانية! ضلال يا لک من ضلال.

[8] قلوبهم معک و سيوفهم عليک....