بازگشت

جانبازي اصحاب حسين


روز عاشورا نخستين تير را عُمر بن سعد به سوي حسين پرتاب كرد، سپس تيرها مانند بارش باران به طرف سپاه آن حضرت شروع شد، [1] و اصحاب آن بزرگوار با تمام ايثار و جانبازي از حسين بن علي و خاندان او دفاع كردند... امام حسين اندي قبل از آغاز حمله دشمن به اصحاب خود فرمود: از جدّم رسول


خدا شنيدم كه مي فرمود: پسرم حسين! تو را در سرزمين عراق كه جايگاه پيامبران و جانشينان آنان است شهيد مي كنند، و جماعتي به حمايت تو برمي خيزند (كه آن چنان عاشقانه و عارفانه مي جنگند) كه از درد شمشير و نيزه متاثّر نمي شوند مانند حضرت ابراهيم كه در آتش نمروديان از سوزش آن متاثّر نشد، و درون آتش براي او بهشت و گلستان گشت... [2] .

امام حسين افزود: اي اصحاب من! سوگند به خدا بعد از شهادت خود، حضور جدّم رسول خدا را درك خواهيد كرد. [3] .

آري ياران حسين، در روز شهادت خود، ايثار و جانبازي را به حدّ اعلا رساندند، كه ترسيم جانبازي آنان كتاب جداگانه مي طلبد، و ما دراينجا به عنوان نمونه به فرازهاي محدود بسنده مي كنيم:

«حرّ بن يزيد رياحي» كه نخست از ياران ابن زياد بود، روز عاشورا به خود آمد، و ناله هاي حسين را با گوش دل شنيد، يك لحظه بين رياست و دنيا از يك طرف، و شهادت و حسين از طرف ديگر انديشيد، آنگاه گزينش خويش را چنين اعلان كرد: سوگند به خدا حسين را برگزينم، ولو قطعه قطعه گريده و در آتش بسوزم... [4] .

«عبداللَّه بن عُمَير كلبي» از شجاعان عرب و از قبيله «بني عُلَيم» بود آرزو داشت در نبرد با كفّار و مشركين حضور يابد، و در اين راه شربت شهادت نوشد، در اين فكر بود، وارد كوفه شد، و در محلّه «بئر الجعد همدان» خانه خريد. روزي سپاه عمرسعد را مشاهده كرد كه در لشگرگاه كوفه «نُخَيله» گرد آمده اند، با خود گفت: سوگند به خدا ستيز با اينان و حمايت از حسين كمتر از جنگ با كفّار و مشركين نيست، و راز خود را به همسرش «ام وهب» دختر «نَمِربن قاسط» فاش ساخت، او نيز ضمن تأييد گفت: مرا هم با خود ببر! او روز عاشورا نخستين فداكار تن به تن بود كه از اردوي حسين در برابر «يَسار» غلام زيادبن ابوسفيان، و «سالم» غلام عبيداللَّه بن زياد پيش تاخت،و در يك جنگ نابرابر هر دو را به جهنّم واصل كرد و آن چنان ايثارگري كرد كه تاريخ نظير آن را كمتر ديده است. و همسرش «ام وهب» نيز ضمن تشويق شوهر به او مي گفت: پدر و مادرم فدايت باد، از پاك دلان و پاك مردان كه فرزندان پيامبر خدا هستند دفاع كن، من نيز در كنار تو تا پاي مرگ خواهم جنگيد... [5] .

«مسلم بن عوسجه» از اصحاب شريف پيامبر بود، كه شهادت او سپاه عمرسعد را شرمگين ساخت...، او در حمله عمومي كه از سوي «عَمرو بن حجّاج» صورت گرفت به زمين افتاد، و حبيب بن مظاهر در كنار امام حسين به بالين او آمد و گفت: مسلم! منهم به دنبال تو مي آيم، بهشت بر تو گوارا باد، اگر مي دانستم كه بعد از تو به شهادت نمي رسم، مي گفتم: وصيّت خود را بيان كن! مسلم بن عوسجه چشمان پرخون خود را باز كرد و گفت:


اِنّي اُوْصيكَ بِهذا رَحِمَكَ اللَّهُ وَ اَوْ مَأَبِيَدِهِ نَحْوَ الْحُسَيْنِ فَقاتِلْ دُوْنَهُ حَتّي تَمُوتَ دُونَهُ [6] .

تو را سفارش مي كنم در مورد اين مرد، خدا تو را رحمت كند، سپس با دستش به سوي حسين اشاره كرد و گفت: در پيشگاه او جهاد كن تا شربت شهادت نوشي.

حبيب بن مظاهر با ياران ديگر حسين عليه السلام آماده نماز ظهر بود «حُصَين بن نُمَير» تميمي از سپاه ابن سعد گفت: نماز شما قبول نيست! حبيب جواب داد: نماز آل پيامبر قبول نيست؟ ولي نماز شما قبول است؟! با حُصَين بن نمير درگير شد، و عَمروبن حجّاج حمله عمومي را صادر كرد، و حبيب با رجزهاي شجاعانه در برابر آنها ايستاد، ولي سرانجام «بُدَيل بن صُرَيْم» و «حُصين بن نمير» يار باوفاي پيامبر را شهيد كردند، و سر نازنينش را در ميدان كربلا به نمايش گذاشتند!...

«قاسم بن حبيب» كه نوجواني بيش نبود در كوفه به دنبال سر بريده بابا در حركت بود و مي گفت: اي قاتل! اين سر بريده رأس مبارك پدرم حبيب است، بده تا آن را دفن كنم. او گفت: من بايد از امير جايزه بگيرم....

در دوران مختار ثقفي، اين جوان قاتل پدر را در خيمه اي ديد و شناخت، و بلافاصله وارد خيمه گشت و از قاتل پدر انتقام گرفت... [7] .

زهير بن قين روز عاشورا به همراه سعيد بن عبداللَّه در حالي كه امام حسين مشغول نماز ظهر بود جان خود را سپر بلا و تيرهاي دشمن كردند، تا آن حضرت در برابر بارش تيرهاي دشمن نماز خواند، تا براي نمازگزاران درس عبرت باشد كه ارزش نماز چقدر است؟ و چگونه بايد از جايگاه نماز پاس داد...؟ [8] .




«ابُو ثُمامه عَمرو بن عبداللَّه صائدي» از شيعيان خاص علي و حسن و حسين بوده است، او روز عاشورا به حضور حسين آمد و عرض كرد: جانم به فدايت، من پيش از شما شهيد خواهم گشت، ولي دوست دارم امروز نماز ظهر را با تو بخوانم، اباعبداله از او تمجيد كرد، و دعا نمود كه در پيشگاه خدا از نمازگزاران باشد... او سپس راه ميدان پيش گرفت، و پس از نبردهاي بي امان به شهادت رسيد.

ياران ديگر حسين بن علي همه جانباز بودند، و از اينكه توفيق شهادت را در محضر حسين پيدا كرده بودند سپاسگزاري مي كردند (اَلْحَمْدُللَّهِ الَّذي شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَكَ) حتي «عَمرو بن قرظه انصاري» پس از زخمهاي بي شمار حضور حسين آمد و گفت: اي پسر پيامبر! آيا من به وظيفه خود عمل كردم؟ حضرت او را دعا فرمود و گفت: تو پيش از من به بهشت مي رسي، سلام مرا به جدّم رسول خدا برسان. عَمرو چون اين سخن بشنيد، و احساس كرد امام حسين از او راضي است، به زمين افتاد و چراغش خاموش شد. [9] .

برادران غفاري به نام «عبداللَّه و عبدالّرحمن» پس از رشادتهاي لازم شروع به گريه كردند، امام حسين عليه السلام فرمود: نگران مباشيد، پس از ساعتي در برابر نعمتهاي بهشتي خوشحال خواهيد بود؟ آنان در جواب گفتند: سوگند به خدا به حال خود گريه نمي كنيم! بلكه تأثّر ما براي غريبي و تنهايي تو است كه نمي توانيم در برابر دشمنان، تو را مصون داريم. [10] .

اين بود نمونه اي از جانبازي ها و ايثارگري هاي اصحاب امام حسين كه ان شاءاللَّه با سالار شهيدان محشور بوده، و از ما محبّان ولايت نيز شفاعت خواهند كرد.


پاورقي

[1] واقبلت السّهام من القوم کانّها القطر.

[2] سوره انبياء، آيه 69: «قلنا يا نار کوني برداً و سلاما علي ابراهيم».

[3] الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 848، موسوعة کلمات امام حسين، ص 429، بحارالانوار، ج 45، ص 80.

[4] انّي واللَّه اخيّر نفسي بين الجّنة و النّار، و لا اختار علي الجنّة شيئا و لو قطعت و حرّقت (کامل ابن اثير، ج 4، ص 64).

[5] تاريخ طبري، ج 6، ص 231: فداک ابي و امّي قاتل دون الطّيبين ذرّيّة محمد، انّي لن ادعک دون ان اموت معک.

[6] کامل، ج 4، ص 68.

[7] تاريخ طبري، ج 6، ص 237 و 238.

[8] بحارالانوار، ج 45، ص 25، کامل، ج 4، ص 71، طبري، ج 6، ص 233، بخشي از رجزهاي زهير بدين قرار است:



انا زهير و انا ابن القين

ازودکم بالسّيف عن حسين



انّ حسينا احدا لسّبطين

من عترة البرّ التّقّي الزّين



و خطاب به خود امام حسين گفت:



اقدم هديت هاديا مهديّا

فاليوم تلقي جدّک النبيّا



وَ حَسَناً و المرتضي عليّا

و ذا الجناحين الفتي الکميّا



و اسداللَّه الشّهيد الحيّا .

[9] بررسي تاريخ عاشورا، ص 62.

[10] کامل، ج 4، ص 72: واللَّه ما علي انفسنا نبکي، و لکن نبکي عليک، نراک قد احيط بک و لا نقدر ان نمنعک.