بازگشت

امام حسين با اصحاب


از حضرت امام سجّادعليه السلام نقل شده كه: چون عمويم عبّاس شب عاشورا، را مهلت گرفت، پدرم حسين، اصحاب خود را در نزديكي غروب آفتاب به حضور پذيرفت، و پس از حمد و ثنا به آنان گفت: من اصحابي بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نديده ام، و خانداني نيكو سيرت و مهربان به پاي خانواده خويش سراغ ندارم خداوند به شما پاداش نيك مرحمت فرمايد. فردا به يقين كار ما با اينان به جنگ مي انجامد، من بيعت خود را از شما برداشتم، تا شما از تاريكي شب استفاده نموده، و هر كدام دست يكي از مردان خاندان مرا به دست گيريد، و به سوي شهر و روستاي خود روانه شويد، زيرا آنان هدفي جز من ندارند... [1] .

هان بدانيد فردا همه شما كشته مي شويد (پس بهتر است امشب خود را نجات دهيد) [2] در اين حال ابوالفضل از جابرخاست و گفت: اي برادر! چرا چنين كنيم؟ براي چند روز زندگي مادّي و دنيوي؟ خداوند چنين زندگي را نصيب ما نگرداند. [3] .

آنگاه يكايك برادران حسين، و فرزندان امام حسن، و اطفال زينب هر كدام سخنان ابالفضل را تأييد كرده، و وفاداري و جانبازي خود را اعلان نمودند.

در اينجا امام حسين خطاب به فرزندان عقيل فرمود: شهادت «مسلم» براي شما بس است، من همينك اجازه مي دهم اين صحنه خطرناك را ترك كنيد! [4] آنان گفتند:


اي سرور و مولاي ما! آيا اين پيشنهاد شدني است؟ ما شما آقا و بزرگ خود را در برابر هزاران دشمن رها كنيم؟ آيا از انصاف است كه تو را تنها بگذاريم و ما از توان خود در تيراندازي و شمشير زدن استفاده نكنيم؟ سوگند به خدا هرگز تو را ترك نمي كنيم! ما با جان و مال در كنار تو هستيم، و با تمام توان به ستيز دشمن برخيزيم، تا شريك غم تو گرديم، خدا نياورد روزي را كه ما بعد از تو زندگي كنيم. [5] .

بعد از خاندان حسين، مسلم بن عوسجه از جا برخاست و گفت:

يا حسين! چه عذري داريم كه تو را در برابر دشمن تنها بگذاريم؟ سوگند به خدا، وارد جنگ مي شوم تا اين نيزه ام را در سينه آنان فرو برم، و با شمشير خود به دشمن حمله كنم، و چنانچه سلاح مناسب نداشته باشم، با سنگ و چنگ به آنان حمله كنم، تا در كنار تو شربت شهادت نوشم. [6] .

به دنبال «مسلم بن عوسجه» صحابه ديگري بنام «سعيد بن عبداللّه حنفي» اظهار وفاداري كرد و گفت: اگر مرا هفتاد بار بكشند و زنده كنند و سپس در آتش بسوزانند و باز به شهادت برسانند، دست از ياري تو برندارم، در حالي كه بيش از يك بار كشته نخواهم شد!

زهير نيز گفت: اي سرور و سالار من! چنانچه من كشته شوم و باز زنده گردم، آنگاه مرا بكشند، تا هزار مرتبه چنين كنند، باز دست از ياري تو برندارم! [7] .

امام حسين چون اين سخنان را بشنيد، به آنان فرمود: پس حالا خوب بنگريد، و جايگاه خود را در بهشت ببينيد، آنان با چشم بينا كه از نور ولايت ريشه گرفته بود، جايگاه خود را در بهشت تماشا كردند. [8] .


پاورقي

[1] کامل، ج 4، ص 57 و 58.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 89: انّکم تقتلون کلّکم حتّي لا يفلت منکم احد.

[3] لا ارانا اللَّه ذلک ابدا.

[4] يا بني عقيل حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد اذنت لکم.

[5] قبّح اللَّه العيش بعدک.

[6] و لو لم يکن معي سلاح اقاتلهم بالحجارة دونک حتّي اموت معک.

[7] واللَّه لوددت انّي قُتلت ثم نشرت ثم قتلت حتي اقتل هکذا الف مرّة، و ان اللَّه يدفع بذلک القتل عن نفسک... موسوعة کلمات امام حسين، ص 400، بحارالانوار، ج 44، ص 393، ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 92.

[8] در بحث عرفان در کربلا گذشت.