بازگشت

خاك كربلا


چون امام عليه السلام از اسب پائين آمد، مُشتي از خاك زمين برداشت، و كامل استشمام كرد، ملاحظه نمود كه بوي اين خاك با همان خاكي كه جبرئيل به پيامبر خدا داده بود يكي است! آنگاه فرمود: اين زمين همان است كه پيامبر خدا به من وعده داده، سوگند به خدا من در همينجا كشته مي شوم، سپس داستان آن را بدين شرح بيان داشت:

مادرم «اُمّ سَلمه» تعريف مي كرد: من در دوران كودكي در نزد او بودم، در آن حال جبرئيل به حضور پيامبر خدا نازل شد، ناگاه صداي گريه من بلند مي شود، و جدّم پيامبر اسلام به سراغ من مي آيد، و در آغوش خود مي گيرد، در اين اثنا جبرئيل مي پرسد: يا رسول اللَّه! حسين را دوست داري؟


رسول خدا: بلي

جبرئيل: با كمال تأسف امّت تو او را خواهند كشت! اگر مي خواهيد خاك همان مكان شهادت را تقديم حضور نمايم؟ و مكان قتل را نشان دهم؟

پيامبر خدا: مانعي ندارد.

جبرئيل پرهاي خود را باز كرد، و سرزمين كربلا را به آن حضرت نشان داد... [1] .

سرانجام امام حسين روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سنه 61 هجري پيش از ظهر در سرزمين عشق فرود آمد، و خيمه ها را سرپا كرد، و خطاب به اصحاب و ياران فرمود:

اَلنَّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدّينُ لَعِقٌ عَلي اَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعايِشُهُمْ فَاِذا مُحِصُّوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ [2] .

مردم بنده دنيا هستند، از دين تا آن زمان استفاده مي كنند كه امور دنيايشان بگذرد، و چون زمان آزمايش فرا رسد، دينداران كم گردند.

در اين حال اهل بيت او به دورش جمع شدند، حضرت به چهره هاي آنان نگريست، نمي دانم زنان و فرزندان در چه حالي بسر مي بردند كه حضرت به گريه افتاد، و خاندان وي نيز گريه كردند.... [3] .

(همين زنان و فرزندان چه حالي داشتند عصر روز عاشورا كه حسين را با بدن بي سر تماشا مي كردند...؟!)

پس از سخنان امام به اصحاب و ديدارش با زنان و فرزندان، ياران آن بزرگوار، آمادگي و ايثارگري خود را اعلان كردند.

زهير گفت: اي پسر پيامبر! سخنان تو را شنيدم، سوگند به خدا اگر فرض كنيم كه دنيا جاودانه است. و ما براي هميشه در آن باقي خواهيم ماند، باز هم شهادت در كنار تو را بر آن مقدّم مي داريم! [4] .

سپس به ترتيب هلال بن نافع و بُرير بن خُضير و ديگران هر يك با سخناني فداكاري خود را اعلان نموده و اطمينان خاطر دادند كه حاضرند اعضاي آنان قطعه قطعه شود، ولي رضاي خدا و


شفاعت پيامبر را براي خود جلب كنند... [5] .

امام بعد از شنيدن سخنان اصحاب، نامه هايي براي سران و بزرگان كوفه و از جمله به حبيب مُظاهر نوشت، ونزول خودرا به كربلا به اطّلاع آنان رسانيد، و خاطرنشان ساخت كه اگر دربيعت خود باقي هستيد، خود را به من برسانيد، و چنانچه بي وفايي كنيد، با پدر و برادرم نيز چنين كرديد.... [6] .


پاورقي

[1] اخبار الطّوال، ص 253، موسوعة امام حسين، ص 374.

[2] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 234، بحارالانوار، ج 44، ص 383، عوالم، ج امام حسين، ص 234.

[3] ثم نظر اليهم فبکي ساعة...، بحارالانوار، ج 44، ص 383.

[4] لو کانت الدنيا لنا باقية و کنّا فيها مخلّدين لآثرنا النّهوض معک علي الاقامة فيها.

[5] بحارالانوار، ج 44، ص 81.

[6] در بحث «نامه‏هاي حسين» گذشت.