بازگشت

ابن عباس و راه شهادت


«ابن عبّاس» از شاگردان تربيت شده اميرالمؤمنين و بازوي پرتوان او بود، و در بحث ها و مناظره ها از جمله با معاويه و عَمروعاص و عبداللَّه زبير به مقابله برخاست و از مقام ولايت دفاع كرد... او در


جنگهاي علي عليه السلام با منافقين نقش فرماندهي داشت، و به مناصب عالي از سوي اميرالمؤمنين منصوب شد، و امام حسين عليه السلام طبق حديثي در كربلا هنگامي كه مورد تهاجم و بي رحمي دشمنان قرار گرفت به ياد سخنان او در مكّه افتاد و گفت: خدا به ابن عبّاس پاداش خوب مرحمت فرمايد كه چنين روزهايي را براي ما ترسيم مي كرد... [1] .

آري ابن عبّاس در مدينه و مكّه با امام حسين ديدار كرد، و او را از رفتن به عراق هشدار داد و گفت: آنان با پدر و برادرت بي وفايي كردند، و براي تو نيز وفاداري نخواهند كرد. آنان نتوانسته اند ايادي يزيد و دست نشاندگان او را از كوفه بيرون كنند، و هم اكنون والي آنان با تمام قدرت بر آنها مسلّط است، تو از رفتن به عراق صرفنظر كن، و اقلاًّ اهل بيت و فرزندانت را به همراه مبر، مي ترسم تو را در جلو چشم آنان به شهادت رسانند! اين را بدان كه اگر مي دانستم، با رفتار جسارت آميز مي توانم تو را از تصميم رفتن به كوفه جلوگيري كنم انجام مي دادم، ولي چه كنم كه... [2] .

همه اين سخنان حاكي از علاقه ابن عبّاس به امام حسين، و تدبير او در امور سياسي است، ولي امام حسين وظيفه آسماني داشت، و مأمور بود به كربلا رود، و ديگران نيز از جمله ابن عبّاس وظيفه داشتند او را ياري رسانند، و در ركاب او راه شهادت را برگزينند، از اين جهت اين كوتاهي يك نقيصه منفي است كه چرا او با امام نرفت؟ و مسلمانان معاصر او نيز به او ايراد مي گرفتند كه وي سرانجام به كربلا نرفت، و ايثار لازم را انجام نداد! هرچند وي جواب مي داد: اصحاب و ياران امام حسين در تقدير الهي معيّن بود، و كم و زياد بر آن راهي نداشت! [3] .

در جواب از سخن ابن عباس لازم به تذكر است كه تقدير الهي در «عالم تكوين» تكليف ظاهري را اِسقاط نمي كند، بلكه آن تقدير تكويني نيز تصويري از همين عالم تكليف است (تأمل فرماييد).

در اينجا لازم مي دانم مكالمه امام حسين با ابن عبّاس را در مقطعي از تاريخ كه آن حضرت در آستانه حركت از مكّه به عراق بود، و تلويحاً از ابن عبّاس گلايه كرد، و صحبت از شهادت آن امام به ميان آمد جلب كنم: روزي عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن عبّاس در مكّه به حضور امام حسين شرفياب گشته، نخست عبداللَّه عمر سخن آغاز كرد و گفت: يا اباعبداللَّه! تو خود از كينه و عداوت بني اميّه به بني هاشم اطّلاع داري، با يزيد سازش كن! كمااينكه در زمان معاويه تحمّل


نمودي! امام حسين فرمود:

با يزيد صلح كنم و دست در دست او بگذارم؟ در حالي كه جدّم رسول خدا در حق او و پدرش هشدارها داده است؟!

در اينجا ابن عبّاس ضمن تأييد امام حسين، حديثي را از پيامبر خدا مبني بر قتل امام حسين كه به دست يزيد صورت مي گيرد قرائت كرد، و هر دو شروع به گريه نموده، [4] سپس امام حسين پرسيد: اي ابن عباس! مي داني كه من پسر دختر پيامبر خدا هستم؟

ابن عبّاس: آري مي دانم، در دنيا غير از تو كسي فرزند دختر او نيست، و ياري تو مثل نماز و زكات واجب است.

امام حسين عليه السلام: نظر شما در مورد گروهي كه مرا از كنار قبر پيامبر بيرون كرده و مورد تهديد جدّي قرار داده اند، و اكنون بر قتل و بي حرمتي من مصمّم شده اند چيست؟

ابن عبّاس: آنان به خدا و پيامبر كافر شده، و بانفاق و دورويي زندگي مي كنند. و امّا شما اي حسين! تو تاج افتخار امّت پيامبري و فرزند عزيز زهرايي، نگران مباش، خدا از ستم ستمگران غافل نيست، و من شهادت مي دهم كسي كه از تو اعراض كند و بر جنگ تو روآورد از اسلام بهره اي ندارد.

امام حسين: خدايا تو خود شاهد باش.

ابن عباس: فدايت گردم! مثل اينكه نظر شما من هستم، و مي خواهيد تو را كمك كنم، به خدا قسم اگر من هرچه در توان دارم همه را از دست دهم، باز يك دهم 110 حق تو را ادا نكرده ام، اينك من در اختيار شما هستم، هرچه امر بفرماييد. [5] .

در اينجا سخناني بين پسر عُمر و امام حسين پيش آمد، و ابن عمر دوباره خواهان سازش شد و سفارش كرد، خانه نشيني را انتخاب كن! ولي امام حسين فرمود: آنان مرا خواهند كشت، مگر نمي داني در اين دنيا سربريده پيامبري چون«يحيي بن زكريا» براي زن نابكاري تحفه فرستاده شده؟! و تنها در يكروز بين طلوع فجر تا طلوع خورشيد سر هفتاد پيامبر از تن جدا شده، و سپس به كار و كسب مشغول شده اند...! [6] .


آنگاه رو به ابن عبّاس كرد و فرمود: تو پسر عموي پدرم هستي، پيوسته در كارهاي خير شركت كردي، مشاور بابايم بودي، حالا كه به مدينه مي روي سعي كن اخبار و گزارشات لازم را به من برساني، فعلا من در كنار بيت خدا هستم تا... [7] .

از اين مكالمه استفاده مي شود:

1 - سخناني در مورد شهادت امام حسين به ميان آمده، و كسي از آن غافل نبوده است.

2 - از حسن سوابق ابن عبّاس توصيف شده.

3 - امام حسين في الجمله از ابن عباس گلايه كرده است، و خود ابن عبّاس متوجه آن بوده است.

4 - سرانجام امام حسين اجازه داده است ابن عباس به مدينه رود، وگزارشات لازم را برساندو....

قابل تذكّر است كه ابن عباس بعد از شهادت امام حسين نيز با دشمنان او در حال مبارزه بود، خداوند روح او را شاد نموده، و از عنايات و توجّهات شهداي كربلا بهره مند سازد.


پاورقي

[1] مقاتل الطّالبين، ص 109.

[2] طبري، ج 6، ص 201، کامل ابن اثير، ج 4، ص 37.

[3] بحارالانوار، ج 44، ص 185: وعُنّف ابن‏عبّاس علي ترکه الحسين؟ فقال: انّ اصحاب الحسين لم ينقصوا رجلا و لم يزيدوا رجلا، نعرفهم باسماعهم من قبل شهودهم.

[4] مالي و ليزيد لا بارک‏اللَّه في يزيد و انّه يقتل وَلدي و وُلد ابنتي الحسين... ثم بکي ابن‏عبّاس و بکي معه الحسين و قال: يا بن‏عبّاس! تعلم انّي ابن بنت رسول اللَّه؟!.

[5] جعلت فداک کانّک تريدني الي نفسک و تريد منّي ان انصرک... و هاانا بين يديک مرني بامرک.

[6] انّ من هوان الدنيا علي اللَّه انّه أتي برأس يحيي بن زکريا الي بغيّة... و ان بني‏اسرائيل کانوا يقتلون ما بين طلوع الفجر الي طلوع الشّمس سبعين نبيّا ثم يجلسون في اسواقهم...

[7] موسوعة کلمات امام حسين، ص 306 تا 309، مقتل خوارزمي، ج 1، ص 19، الفتوح، ج 5، ص 26.