بازگشت

امام حسين و بيعت يزيد


بيعت يزيد در مدينه از طريق مروان بن حكم كه فرماندار آن شهربود به سمع مردم رسيد، نخست عبدالرحمن بن ابي بكر به مخالفت برخاست و عايشه از او حمايت كرد، و بلافاصله امام حسين عليه السلام در جمع مردم اظهار داشت: اين كار شدني نيست، و عبداللَّه عمر و عبداللَّه زبير نيز هر دو سخنان آن حضرت را تكرار نموده، و مروان را از رسيدن به اين آرزو مأيوس ساختند. مروان اوضاع مدينه را به گوش معاويه رسانيد، او تصميم گرفت شخصاً به مدينه بيايد، و زمينه را براي يزيد مساعد سازد، به اين هدف در آستانه ايّام حج با هزار نفر رهسپار مدينه و مكّه شد و در جمع اين چهار نفر نشست و از آنان خواست: با وليعهدي يزيد موافقت نمايند.


عبداللَّه زبير به عنوان سخنگوي جمع اظهار داشت:

معاويه! يكي از سه كار را انجام ده:

1 - مانند رسول خدا (به گفته شما) كسي را به جانشيني تعيين نكن، مردم خود بعد از شما تصميم مي گيرند.

2 - مانند ابوبكر كسي از غير خود كه شايسته اين مقام باشد تعيين كن.

3 - مانند عمر كار را به شورا واگذار كن.

معاويه گفت: جز اين راه، راه ديگري نيست: او گفت: نه. حاضران نيز تأييد كردند. معاويه چون صحنه را مناسب نديد متوسّل تهديد شد.... [1] .

رفتار معاويه در مدينه تهديدآميز و با خشونت بود، و به عبدالرحمن بن ابي بكر و عبداللَّه عمر توهين كرد و آنان را پير خرفت و بي عقل خواند [2] و به امام حسين و عبداللَّه زبير نيز بي ادبي نشان داد! و لذا آنان به قصد عمره مفرده عازم مكّه شدند....

معاويه پس از سخنرانيهاي فريبكارانه و تمجيد از يزيد و ديدار با عايشه، رهسپار مكه شد، و گفت: اگر حسين و ساير مخالفين يزيد با وي بيعت نكنند همه را خواهم كشت! [3] و بدين جهت آن چهار نفر را در مكّه احضار نمود و بيعت يزيد را بار ديگر پيشنهاد كرد، ولي جواب آنان همان بود كه در مدينه گفته بودند.

معاويه با تمام شدّت و خشم و غضب به آنان گفت: من سخني را در جمع مردم ايراد مي كنم، و هر كس كوچكترين حرفي زند، سرش از تن جدا خواهد شد! آنگاه رئيس نيروي انتظامي را فراخواند، و به او دستور داد: بالين هر يك از اين چهار تن دو نفر مسلح تعيين كن، چنانچه سخني گويند بي درنگ با شمشير به قتل برسان. [4] .

معاويه به همراه امام حسين و مخالفين ديگر به مجلس عمومي آمد و پس از حمد و ثنا، از بيعت حسين! و ديگران سخن راند! او بعد از مجلس مكّه را به قصد مدينه ترك گفت، و از آنجا به شام مراجعت نمود. [5] .


پسر بوسفيان در سال 56 هجري براي يزيد بيعت گرفت، و همه را مجبور به سازش كرد، ولي خشم خدا را براي خود خريد، و به يزيد چنين گفت:

من گردن سخت دشمنان را براي تو نرم كردم، همه را شكستم، كاري كردم كه ديگران تا به حال نكرده اند، شهرها همراه با طعمه هاي لذيذش همه در اختيار تو است، و از هيچ كس نگراني ندارم، جز از چهار نفر، هان يزيد! از حسين و از موقعيت او بترس و... [6] .


پاورقي

[1] بررسي تاريخ عاشورا، ص 20.

[2] لقاه عبدالرّحمن فقال له معاويه: شيخ قد خرف و ذهب عقله! ثم فعل بابن عمر نحو ذلک، (کامل، ج 3، ص 508).

[3] لاقتلنّهم ان لم يبايعوا!.

[4] اقم علي رأس کل رجل من هؤلاء رجلين و مع کل واحد سيف، فان ذهب رجل منهم يردّ عليّ کلمة فليضرباه بسيفهما.

[5] همان، ص 10 و 11.

[6] يا بنيّ انّي ذلّلت لک الاعداء و الرّقاب الصّعاب، و اخضعت لک العرب، و جمعت لک ما لم يجمعه احد، و وطّدت لک البلاد و جعلت الملک و ما فيه لک طعمة...، بحارالانوار، ج 44، ص 311، کامل، ج 4، ص 6.