بازگشت

آغاز نهضت امام حسين


سيّد بن طاووس از حذيفة نقل نموده كه امام حسين در زمان پيامبر در دوران كودكي بسر مي برد، ناگاه روزي فرمود: سوگند به خدا ستمگران بني اميّه با پيشدستي عمربن سعد مرا به شهادت


مي رسانند! حذيفه گفت: حسين جان! اي فرزند پيامبر! جدّت رسول خدا اين خبر را به تو بيان كرده؟ فرمود: نه. حذيفه به خدمت رسول گرامي اسلام آمده، و خبر غيبي امام حسين را گزارش كرد و خواهان توضيح شد. آن حضرت فرمود:

دانش من دانش حسين است، و علم او علم من است، ما آنچه را كه در دنيا هست قبل از به وجود آمدن آن اطّلاع داريم. [1] .

از اين حديث كه به عنوان نمونه نقل شد، استفاده مي شود كه امام حسين از روز اوّل از شهادت و از نهضت خود آگاه بود، و امّا شروع مبارزات عملي آن حضرت پس از رحلت پيامبر اسلام صورت گرفت.

امام حسين هنگامي كه وارد مسجد نبوي شد، ابوبكر را در جايگاه آن حضرت ديد، بي درنگ فرياد كشيد: از منبر پدرم پايين بيا، و برو در منبر پدرت قرار گير، اين منبر پدر من است! ابوبكر با شنيدن اين سخن شروع به گريه كرد، و حسين را تصديق نموده و مورد نوازش قرار داد. [2] .

در غصب فدك زهراعليها السلام نيز به همراه اميرالمؤمنين و برادرش حسن مجتبي و ام ايمن براي شهادت دادن به نزد ابوبكر آمد و شهادت داد، و ابوبكر قباله فدك را تسليم فاطمه كرد، ولي عمر به زور از او گرفت. [3] .

و در دوران خلافت عمر، چون او را بالاي منبر پيامبر ديد اعتراض خود را به گوش او رسانيد و گفت: از منبر پدرم پايين بيا، آنجا جايگاه تو نيست...

و در خلافت عثمان از حريم ولايت حمايت كرد، و بازوي پرتوان پدر شد، و چون عثمان، يار باوفاي پيامبر «حضرت اباذر» را به ربذه تبعيد كرد، و اعلان نمود: هيچ كس حق ندارد او را بدرقه كند! امام حسين در كنار اميرالمؤمنين و برادرش مجتبي و عمّار و عقيل و عبداللَّه جعفر، فرمان ضدانساني خليفه را ناديده گرفته، و اباذر را مشايعت نمود. [4] .

و در سلطنت غاصبانه معاويه، بارها به او اعتراض كرد، و نامه هاي تندي نوشت، و قتل


حجربن عدي و ياران او را محكوم نمود، و به عنوان مبارزه كاروان غلّه و مواد خوراكي يمن را كه عازم دربار معاويه بود ضبط كرد، و به فرزند بوسفيان نوشت: من به اين اجناس بيت المال نياز داشتم تصرّف نمودم، كه خود به رسميّت نشناختن حكومت معاويه، و دخالت در امور اجرايي بود. [5] .


پاورقي

[1] جلاءالعيون شبر، ج 2، ص 41: علمي علمه و علمه علمي، لانّنا نعلم بالکائن قبل کينونته.

[2] در بحث «حسين با پدرش اميرالمؤمنين» گذشت.

[3] تهذيب، ج 4، ص 148، ح 414، موسوعة کلمات امام حسين، ص 108: فجائت (فاطمه) باميرالمؤمنين و الحسن و الحسين و ام‏ايمن فشهدو بها بذلک فکتب لها بترک التّعّرض فخرجت بالکتاب معها فليقها عمر... فانتزعه من يدها فنظر فيه و محاه و خرّقه.

[4] نهج البلاغه، خ 130، ص 405.

[5] در بحث «ضبط اموال دولتي» گذشت.