بازگشت

فشار بر شيعيان علي


در دوران حكومت معاويه، شيعيان اميرالمؤمنين در اوج اختناق و فشار زندگي مي كردند، و هر كسي را به اتّهام اينكه او از طرفداران علي عليه السلام است مي كشتند، دست ها و پاهاي او را مي بريدند، زبانش را قطع مي كردند، چشمانش را نابينا مي ساختند! و نامه اعتراض آميز امام حسين به معاويه از اين جنايات حكايت دارد. [1] .

معاويه «زياد بن ابيه» را بر كوفه و بصره مسلّط ساخت، و به او فرمان داد هر كسي را شناسايي كرد كه او هوادار علي ابن ابي طالب است خانه اش را ويران كند، نام او را از ديوان دولتي حذف نمايد، و خودش را زنداني كند.

«سَمرُة بن جُنْدَبْ» در غياب ابن زياد نقش او را در فرمانداري بازي مي كرد، و تنها در يك مقطعي در طول شش ماه، هشت هزار نفر در شهر بصره به قتل رسانيد، و افزود كه اگر دو برابر اين تعداد را مي كشتم باز هم نگران نبودم [2] .

معاويه گروهي را اجير كرد كه احاديث دروغي را از زبان پيامبر بسازند! و سخنان او راعوض كنند، و فرهنگ اسلام را وارونه نشان دهند! و از جمله اين افراد «ابوهريره، عَمروعاص، مغيرة بن شعبه، سمرة بن جُندب، عروة بن الزّبير» بود. [3] .

در اين ميان فرزند بوسفيان هزار درهم به سمرة داد كه او شأن نزول آيه 204 سوره بقره را كه در مورد «ابن ملجم» نازل شده، با آيه 207 اين سوره كه مربوط به علي اميرالمؤمنين است جابجا كند، ولي او نپذيرفت، سرانجام پاداش دين فروشي به 4000 درهم رسد، و او قبول كرد... [4] .

پسر هند جگرخوار كار را تا آنجا پيش برد كه علي عليه السلام را بي نماز! و پيروان او را گمراه معرّفي


كرد، و آن چنان حقيقت را وارونه نشان داد كه تشخيص حق و باطل و تميز دادن فرهنگ اسلام براي آيندگان مشكل شد! [5] .

در تاريخ آمده است كه معاويه آن چنان با شيطنت پيش رفت كه نيروي زرهي و حاميان او بيش از علي عليه السلام بود! و اميرالمؤمنين وفاداري سپاه او را غبطه مي كرد، و مي گفت: حاضرم ده نفر از اين نيروهاي بي تفاوت كوفه را بدهم و يك نفر از آنان را بگيرم! [6] .

حتّي روزي يكي از سربازان كوفه به علي عليه السلام گفت: ما با نيروهاي معاويه چه تفاوتي داريم، آنان هم مسلمان هستند و نماز مي خوانند و... ما هم؟! علي عليه السلام با تمام مظلوميّت به او نگريست، گويا چنين فكر مي كرد كه تبليغ شيطنتي معاويه و سادگي و حماقت برخي ها به كجا رسيده، كه بين علي و معاويه فرقي نمي گذارند! [7] .

سرانجام او را به پيش عمّار ياسر فرستاد، و او حرف خود را دوباره تكرار كرد، عمار گفت:

چشمهايت را خوب باز كن، و با ديده دل بنگر، ببين چه مي گويم؟ من خود در كنار پيامبر خدا در جنگ شركت مي كردم، و در سه جنگ «بدر، احد، حنين» در برابر همين پرچم سياهي كه اكنون در دست «عَمروعاص» است قرار گرفته ام، و اين مرتبه چهارم است!

اي جوان! اين را بدان كه پرچم ما همان پرچم رسول خدا، و پرچم آنان همان پرچم شرك و كفر است كه در برار ما به اهتزاز آورده اند! [8] .


پاورقي

[1] الستَ القاتل حجراً؟ اولست قاتل عمرو بن الحمق؟... ثمّ سلّطته (زياد بن ابيه) علي العراقين يقطع ايدي المسلمين و ارجلهم، و يسمل اعينهم و يصلبنّهم علي جذوع النّخل، کانّک لست من هذه الامّه و ليسو امنک (جلاء العيون شبرّ، ج 2، ص 32).

[2] تاريخ طبري، ج 6، ص 114، چاپ دارالفکر بيروت، 13 جلدي.

[3] ابن ابي الحديد، ج 4، ص 63.

[4] همان، ص 73.

[5] در جنگ صفين جواني در نبرد بر ضدّ علي وارد صحنه شد، و انگيزه جنگ خود را در اين نبرد بي نمازي علي و اصحاب او معرفي کرد، تا اينکه هاشم بن عُتبه او را هدايت نموده و از صحنه جنگ خارج ساخت! (طبري، ج 5، ص 326).

[6] نهج البلاغه، خ 96، ص 285: لوددت و اللَّه انّ معاوية... اخذ منّي عشرة منکم و اعطاني رجلا منهم.

[7] علي‏عليه السلام مي‏گويند: دنيا به من آن چنان فشار آورد و کوچک کرد که برخي‏ها گفتند علي و معاويه (انزلني الدهر حتي قالوا: علي و معاويه!).

[8] طبري، ج 5، ص 325، کتاب صفّين، ص 166.