بازگشت

خواستگاري از دختر زينب


عبداللَّه جعفر از زينب كبري دختري به نام «ام كلثوم» داشت، معاويه از طريق فرماندار مدينه پيغام داد او را براي يزيد خواستگاري كنند، كه بدون درنگ خواستگاري صورت گرفت، امّا جواب عبداللَّه و زينب اين بود كه اختيار خانوادگي ما در دست حسين است، و او بايد موافقت نمايد.

مروان كه فرماندار مدينه و مباشرت اين امر را داشت از حسين بن علي خواست در مجلس رسمي حاضر گردد، و عقد ازدواج را فراهم نمايد و افزود: هر شرط و حاجتي باشد اجابت خواهد شد، و از اين طريق پيوند دوستي و مودّت بين بني هاشم و بني اميّه ميسر مي گردد امام حسين در آن مجلس حاضر شد، و به سخنان اغراق آميز مروان در مورد بني اميّه و يزيد گوش داد آنگاه در جايگاه قرار گرفته و فرمود:

من سخنان مروان را شنيدم، اينك حاضران را شاهد مي گيرم كه اين دختر را به ازدواج پسر عمويش «قاسم بن محمد» در مي آورم، و مهريه اش را خودم پرداخت مي كنم... [1] .

چون گزارش اين مجلس به يزيد رسيد كينه حسين بن علي را به دل گرفت...



پاورقي

[1] در بحث «تدبير و سياست حسين» گذشت.