بازگشت

يزيد و حرمت دين


معاويه اندي قبل از هلاكتش ضمن خطبه اي به مردم گفت: من شما را ملول كردم و شما مرا، اينك من آرزوي فراق شما را دارم، و شما مرگ مرا، اين را بدانيد كه افراد قبل از من همه بهتر از من بودند، و آنانكه بعد از من مي آيند من بهتر از آنان هستم. [1] .

در اين فراز معاويه اعتراف مي كند كه يزيد بدتر از معاويه هست، بنابراين خباثت و ضد ديني يزيد از بحث و تحليل ها در حالات ابوسفيان و معاويه مشخّص مي گردد، علاوه بر آن ها معاويه هنگام مرگ از اينكه يزيد را جانشين خود كرده بود نگران بود! و به نمايندگان اعزامي كوفه كه از


سوي مغيرةبن شعبه براي تشويق بيعت يزيد به شام آمده بودند، و مبلغ سي هزار درهم پاداش دين فروشي گرفته بودند گفت: دين خود را ارزان فروخته ايد [2] .

و چون نمايندگان شهر مدينه براي بررسي حالات يزيد به دمشق آمده، و از نزديك او را مشاهده كردند، هنگام بازگشت به مدينه چنين اظهار داشتند: ما از نزد خليفه و اميري برگشته ايم كه او دين ندارد، شرابخوار و عيّاش است، و با سگ و ميمون بازي مي كند! [3] .

و «عبداللَّه حنظله» كه رياست اين گروه را به عهده داشت گفت: يزيد مردي است كه حريم مادران و خواهران و دختران خويش را نيز نگه نمي دارد و كارش بازي كردن با ميمون ها و حيوانات است و نماز را ترك مي كند. [4] . [5] .

و در تاريخ آمده است كه يزيد ميموني داشت بنام «ابوقبيس» به او لباسهاي حرير و قيمتي مي پوشانيد، و در مسند خلافت مي نشانيد، و با دستش به او غذا مي داد و... [6] .

ابن ابي الحديد مي نويسد: از بزرگترين خلافهاي معاويه اين است كه از مردم براي فرزندش يزيد كه دائم الخمر بود بيعت گرفت، و مردم را مجبور ساخت براي يزيد بيعت كنند كه دين نداشت و علناً كفر و شرك خود را اظهار مي داشت. [7] .

دختر امام حسين«سكينه» در مورد يزيد مي گويد: من كسي را در دنيا سراغ ندارم كه دلش سختتر از يزيد باشد، و هيچ كافر و مشركي را نيافته ام كه شرارتش از يزيد بيشتر باشد! [8] يزيد نه تنها در شرائط عادي مست و بي دين بود، بلكه روزگاري كه مسلمانان در جنگ با روميها به نبرد مشغول بودند، او در «دير مُرّان» معشوقه خود «ام كلثوم» را در برداشت، و رزم را بر بزم تبديل ساخته و مي نوشيد و مي گفت: اگر شراب در دين اسلام و آئين محمدي حرام است، من آن را با آيين عيسي بن مريم مي نوشم! [9] .


از اين فرازها استفاده مي شود كه يزيد هيچگونه پايبندي به آيين اسلام نداشته، و حرمتي براي آن قائل نبوده است.


پاورقي

[1] همان، ص 5: مللتکم و مللتموني و تمنّيت فراقکم و تمنّيتم فراقي، و لن يأتيکم بعدي الا من انا خير منه، کما انّ من قبلي کان خيراً منّي.

[2] تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 504.

[3] قدمنا من عند رجل ليس له دين، يشرب الخمر و يعزف بالطّنابير و يلعب بالکلاب.

[4] انّ رحلا ينکح الامّهات و البنات و الاخوات و يشرب الخمر و يدع الصّلاة.

[5] عدالت اجتماعي سيد قطب، ص 358، بررسي تاريخ عاشورا، ص 22.

[6] تاريخ عاشورا، ص 76.

[7] ج 15، ص 178: و من ذلک (خلافها) ايثاره الخلافة اللَّه علي عباده، ابنه يزيد السّکّير الخِمّير صاحب الدّيکة... فقال مجاهراً بکفره و مظهرا لشرکه: ليت اشياخي ببدر شهدوا... قول من لا يرجع الي اللَّه و لا الي دينه و لا الي رسوله و لا الي کتابه و لا يؤمن باللَّه و بما جاء من عنده.

[8] بحارالانوار، ج 45، ص 145: ما رأيت اقسي قلبا من يزيد، و لا رأيت کافرا و لا مشرکا شرّا منه.

[9] بررسي تاريخ عاشورا، ص 15: فان حرمت علي دين احمد فخذها علي دين المسيح بن مريم.