بازگشت

ديانت معاويه


معاويه در طول عمرش لحظه اي به خدا و پيامبر ايمان نياورد، بلكه بر ضد خدا و پيامبر قيام كرد، و در هر زماني با ماسك فريبنده ولو در لباس مذهب و دين براي اهداف مادّي و سياسي خود استفاده كرد.

پيامبر خدا براي مصلحت اسلام و مسلمين و تأليف قلوب و كم كردن شيطنت آل اميّه، با


اسلام ظاهري اين خاندان كنار آمد، ولي درون آنان را فاش ساخت، و از آينده آنان هشدار داده و فرمود: خلافت و رياست مسلمين برآل ابي سفيان حرام است [1] هان اي مسلمانان! معاوية در پائين ترين و گداخته ترين جايگاه آتش جهنّم قرار خواهد گرفت، هرگاه او طمعي در خلافت كرد، و در منبر من قرار گرفت او را بكشيد. [2] سپس افزودند: چون معاويه در دوزخ بسوزد، صدا به ناله بلند كرده و التماس و استغاثه مي نمايد، در جواب او «آيه 91 سوره يونس» را خوانند كه تو اكنون ناله مي زني در حالي كه در دنيا خدا را نافرماني نموده و فساد و تباه به راه انداختي. [3] . [4] .

اميرالمؤمنين علي عليه السلام نيز او را شيطان خوانده كه نه تنها ايمان نداشته است، بلكه از راههاي گوناگون مردم را فريب داده و به فساد مي كشانيد. [5] .

و در سخن ديگر مي فرمايند: معاويه و خاندان او لحظه اي به خدا و پيامبر ايمان نياوردند، بلكه با ماسك فريبنده «نفاق» ظاهر گشته و مدّتي كفر خود را پوشاندند، آنگاه كه به قدرت رسيدند، ماسك هاي خود را برداشته و كفر خود را ظاهر نمودند! [6] .

در تحقق اين اخبار آمده است چيزي نگذشت كه معاويه بر تخت سلطنت نشست و بنام خلافت و جانشيني پيامبر، رسول خدا و سخنان آن حضرت را به باد مسخره گرفت! [7] و مسلمانان در دين و ايمان او به ترديد افتاده، و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه اساساً او ايمان ندارد! [8] حتّي روزي نديم او «مغيرة بن شعبه» به وي گفت: اي معاويه! اين خاندان علي و بني هاشم با تو قرابتي دارند، بهتر است تو حقوق قرابت را كمي مراعات كني، و دست از فشار بر آنان برداري، زيرا تو به قدرت و سلطنت رسيده اي، و آنان مزاحمتي ندارند و...؟

معاويه گفت: اي مغيره! تو كور خوانده اي! تو هنوز نمي فهمي! ابوبكر و عمر سالها بر اين ملّت


خدمت كردند، ولي نامي از آنان باقي نماند، اما براي فرزند عبداله هر روز در اذان پنج مرتبه مي گويند: «اشهدانّ محمداً رسول اللَّه»! مادرت به عزايت نشيند با اين اوضاع چه چيزي براي ما مي ماند؟ بايد كاري كرد كه نام محمد فراموش گرديده و دفن شود! [9] .

به اين جهت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايند: من اينان را بهتر از شما مي شناسم، و با آنان در دوران كوچكي و بزرگي آشنا بودم، آنان اهل دين و قرآن نيستند، در دوران كودكي بدكردار بودند، و در دوران بزرگسالي نيز شرارت مي نمايند، اساساً جنگ و ستيز من با آنان براي همين است كه سراغ دين و قرآن بيايند. [10] .

آري معاويه زيربار قرآن و دين نرفت، ولي با شيطنت و دسيسه و با نام دين به تخت سلطنت رسيد، و چنان تشكيلاتي براي خود درست كرد كه كاخهاي ايران و روم را جلو زد تا جايي كه خليفه دوّم در اين باره مي گويد: اي مسلمانان! شما از تشكيلات گسترده ايران و روم و كسري و قيصر كمتر سخن گوييد، اينك معاويه در نزد شما آنان را جلو زده است! [11] .

آري عمر روزي براي سركشي، از مدينه به شام عزيمت كرد، معاويه براي استقبال خليفه با كوكبه سلطنتي پيش آمد و عمر را نديد و گذشت! (چون رياستِ تشكيلاتي چشم و گوش را كور و كر مي كند)، سپس عمر به او هشدار داد كه اين همه تشكيلات براي چيست؟ معاويه گفت: ما در مرز مسيحي ها و كشور روم زندگي مي كنيم، عيون و جواسيس آنان ما را مي بينند، و بايد اسلام را در شكوه و عظمت ببينند! عمر گفت: خوب حيله اي انديشيده اي، تو در همه چيز فرمان مرا ناديده گرفته اي! نمي دانم چكنم؟ [12] .


پاورقي

[1] ان الخلافة محّرمة علي آل ابي‏سفيان.

[2] انّ معاوية في تابوت من نار في اسفل درک من جهنّم، اذا رأيتم معاوية علي منبري فاقتلوه.

[3] الان و قد عصيت قبل و کنت من المفسدين.

[4] ابن ابي الحديد، ج 15، ص 176.

[5] نامه 44، ص 963، نهج‏البلاغه. فانّما هوا الشيطان يأتي المرء من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله.

[6] فوالّذي فلق الحبّة و برءالنّسمة ما اسلموا، و لکن استسلموا و اسرّوا الکفر، فلمّا وجدوا اعوانا عليه اظهروه، (نهج‏البلاغه، ص 862).

[7] الغدير، ج 10، ص 281.

[8] و قد طعن من اصحابنا في دين معاويه و لم يقتصروا علي تفسيقه و قالوا عنه انّه کان ملحداً لا يعتقد النبّوة، ابن ابي الحديد، ج 5، ص 129.

[9] سفينه، ج 2، ص 290، ابن ابي الحديد، ج 5، ص 129: فايّ عمل يبقي و ايّ ذکر يدوم بعد هذا؟ الا لا اباً لک؟ لا و اللَّه الاّ دفناً دفناً.

[10] تاريخ طبري، ج 6، ص 3: ان معاويّه و... ليسوا باصحاب دين و لا قرآن، انا اعرف بهم منکم، قد صحبتهم اطفالا و صحبتهم رجالا فکانوا شراطفال و شرّرجال، اني انّما قاتلتهم ليدينوا...

[11] تاريخ طبري، ج 6، ص 169: تذکّرون کسري و قيصرودهاء هما و عندکم معاويه؟!.

[12] همان... ما ناظرتک في امر اعيب عليک فيه الاّ ترکتني ما ادري آمرک ام انهاک؟.