بازگشت

خطابه ها در شب عاشورا


امام حسين صبح عاشورا بعد از نماز صبح و ديدار و مذاكره با اصحاب خويش، در برابر سپاهيان كوفه قرار گرفت، و خطاب به آنان فرمود:

اي قوم كوفه ساكت باشيد تا با شما سخن گويم، چرا به سخنان من گوش نمي دهيد، واي بر شما، آرام باشيد، و كلام مرا بشنويد، تا شما را به راه راست دعوت كنم، اگر سخنان مرا بپذيريد رستگار خواهيد بود، و چنانچه سر بر تافتيد هلاك مي شويد، اينكه به گفته هاي من توجّه نمي كنيد به آن علّت است كه شكم شما پر از حرام گرديده، و دل هايتان با مهر باطل ممهور گرديده است در اين لحظه پيروان عمربن سعد همديگر را سرزنش نموده و ساكت گرديدند. [1] حسين عليه السلام فرمود: حمد و سپاس بر خالق يكتا كه جهان را آفريد، و آن را زوال پذير ساخت، آدم نيكبخت كسي است كه فريب آن را نخورد، و شخص بدبخت و مغرور كسي است كه گرفتار آن گردد، هان! فريب اين دنيا را نخوريد، و به سخنان و مواعظ من توجّه نماييد، كمي فكر كنيد، و مرا خوب بشناسيد، و ببينيد من كيستم؟ با هواهاي خود ستيز كنيد، و به درون خويش بنگريد و پس از انديشه ببينيد سزاوار است كه مرا بكشيد؟ و حرمت مرا پايمال سازيد؟ مگر نمي دانيد كه من فرزند پيامبر شما هستم؟ پدرم علي بن ابي طالب جانشين پيامبر است؟ آري علي عليه السلام كه او


نخستين حامي پيامبر بود و عمويم حمزه سيدالشهّداء، و عموي ديگرم جعفر طيّار، كه در بهشت با بالهاي خود در پرواز است.

شما حتماً سخن جدّم رسول خدا را شنيده ايد كه در مورد من و برادرم اظهار داشت كه: حسن و حسين سروران اهل بهشت مي باشند، اگر مرا تصديق كنيد، من سخن حق مي گويم، و چنانچه ترديد داريد، مي توانيد از كساني كه اين سخن را شنيده اند تحقيق كنيد مانند «جابربن عبداللَّه انصاري» ابوسعيد خدريّ، سهل بن سعد ساعدي، زيد بن ارقم، انس بن مالك» و شما اگر تنها همين سخن را بپذيريد، از ريختن خون من خودداري مي كنيد.

در اين حال چون عمرسعد سخنان امام حسين را مؤثّر ديد، خطاب به پيروان خود گفت: شما با حسين به گفتگو مي پردازيد؟ واي بر شما او فرزند علي بن ابي طالب است هرگز از سخن گفتن خسته نمي گردد، هر چند يك روز ديگر سخن گويد! [2] .

سالار شهيدان سخنان ديگري با اصحاب خود داشت، آنگاه كه چهره او در آستانه شهادت مي درخشيد و ذرهّ اي ترس و نگراني نداشت [3] ، خطاب به ياران چنين گفت:

اي مردان بزرگوار! از شهادت و مرگ نهراسيد، زيرا مرگ همچون پلي است كه شما را از سوي غم ها و غصّه ها و گرفتاري ها به سوي بهشت و جايگاه وسيع كه با انواع نعمت هاي هميشگي فراهم گرديده منتقل مي كند، و شما را از مهلكه و بدبختي نجات مي دهد. بنابر اين چه كسي از شما دوست ندارد كه از زندان جهان نجات يافته، و بر برج ها و كاخهاي بهشتي رهسپار گردد؟ هان بدانيد كه دشمنان شما از اين جهان، به زندان و عذاب خواركننده پيش مي روند. [4] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، ص 8: فخرج‏عليه السلام حتي اتي النّاس فاستنصتهم فابوا ان ينصتوا حتّي قال لهم: ويلکم ما عليکم ان تنصتوا اليّ فتسمعوا قولي، و انّما ادعوکم الي سبيل الرّشاد فمن اطاعني کان من المرشدين و من عصاني کان من المهلکين و کلّکم عاص لامري غير مستمع قولي فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علي قلوبکم....

[2] همان از صفحه 5 تا 8، مدارک ديگر: تاريخ کامل، ج 4، ص 61، تاريخ طبري، ج 6، ص 228: ويلکم کلّموه؟ فانّه ابن ابيه، و اللَّه لو وقف فيکم هکذا يوما جديدا لما انقطع و لما حصر.

[3] فقال بعضهم لبعض: انظروا لا يبالي بالموت. و کان الحسين و بعض من معه تشرق الوانهم....

[4] بحارالانوار، ج 44، ص 297، ح 2.