بازگشت

خطابه حسين در فرمانداري مدينه


هنگامي كه امام حسين از سوي «وليد بن عُتبة بن ابي سفيان» به فرمانداري مدينه احضار شد تا براي يزيد بن معاويه بيعت كند، آن حضرت ضمن امتناع از اين كار فرمودند:

اَيُّهَا الْاَميرُ! اِنَّا اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ وَ بِنا فَتَحَ اللَّهُ، وَ بِنا خَتَمَ اللَّهُ، وَ يَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ الْنّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ،


مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَ مِثْلي لايُبايِعُ مِثْلَهُ وَ لكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ، اَيُّنا اَحَقُّ بِالْبَيْعَةِ وَ الْخِلافَةِ [1] .

اي امير! ما خاندان پيامبريم، معدن رسالت، ظهور ملائكه و آمد و شد آنان از افتخارات اين خانواده است. خداوند عالم خلقت را از ما شروع كرد و بر ما ختم مي نمايد. ولي يزيد بن معاويه مردي فاسق و شرابخوار است، او به خون مردم حرمت قائل نيست، و آشكارا گناه مي كند! بنابراين من هرگز نمي توانم با وي بيعت كنم، شما و ما صبر كنيم، و منتظر آينده باشيم تا ثابت شود حق با كيست؟ و چه كسي سزاوار جانشيني پيامبر است.

امام حسين در اين جملات كوتاه هم فضائل خود و خاندانش را بيان داشته، و هم يزيد و يزيديان را مفتضح ساخته، و هم ضمن تبيين قانون عقلي و عرفي كه «فاضل بر مفضول تسليم نمي شود» علّت بيعت نكردن خود را بخوبي بيان داشته و مي رساند كه آينده جهان با حسين و فرهنگ حسين است، نه يزيد و...

شبيه همين خطبه را براي حرّبن يزيد رياحي و سپاه او بيان داشت و فرمود: اي مردم! پيامبر خدا فرموده است! هر كس سلطان جائري را ملاحظه كند كه حرام خدا را حلال مي كند، تعهّدات خويش را ناديده مي گيرد، برخلاف سنّت پيامبر حركت مي كند، و در سيره حكومتي با ظلم و ستم و بي عدالتي رفتار مي نمايد، و او سكوت كند جايگاهش آتش دوزخ است. هان! اين گروه يزيديان در رفتار خود از شيطان پيروي نموده و خدا را فراموش مي كنند، فتنه و فساد را ترويج و حدود الهي را تعطيل، و حرام خدا را حلال، و حلال را حرام، و اسير دنيا گشته اند، و من بر خود واجب مي دانم با آنان به ستيز برخيزم....

اي جماعت! اگر راه تقوي پيشه كنيد، و حق را از ناحق تميز دهيد خدا از شما راضي مي گردد. هان! بدانيد كه ما اهل بيت براي امور حكومتي از اينان سزاوارتر هستيم، زيرا آنان مقام و منصبي را مي خواهند كه سزاوار آن نمي باشند، چرا كه با بي عدالتي و ستمگري به پيش مي روند. شما براي من نامه ها فرستاديد، و مرا به سرزمين خويش دعوت نموديد، اكنون اگر بر پيمانهايتان نيستيد، و نظرتان عوض شده، من از همان راهي كه آمده ام


برمي گردم... [2] سالار شهيدان جوابي نشنيد، و بالاجبار به سرزمين كربلا كشيده شد، و با اندك سپاه خويش اردو زد و خيمه هايي سرپا نمود، و از نامه نگاران و مردم كوفه كه شديداً در كنترل ابن زياد بودند، خبري نشد، در اين لحظه امام عليه السلام سخناني ايراد فرمود و از جمله گفت:

اي اصحاب باوفا و ايثارگر! ديگران اهل دنيا هستند، و براي رسيدن به نان و نوا تا مرحله بردگي پيش مي روند! و دين و ديانت از ديدگاه دنياپرستان لقلقه اي بيش نيست، تا آن وقت پاي پرچم دين قرار مي گيرند كه معاش آنها تأمين گردد، و چنانچه در صحنه آزمايش قرار گيرند فرار را بر قرار ترجيح مي دهند! [3] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 325.

[2] تاريخ طبري، ج 6، ص 214 و 215، چاپ دارالفکر بيروت، 13 جلدي: ايها النّاس انّ رسول‏اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم قال: من رأي سلطانا جائراً مستحلا لحرم‏اللَّه، ناکثا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول اللَّه، يعمل في عباداللَّه بالاثم و العدوان، فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول، کان حقّا علي‏اللَّه ان يدخله مدخله الا و انّ هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و ترکوا طاعةالرّحمن و اظهروا الفساد... ايّها الناس! فانّکم ان تتقوا و تعرفوا الحقّ لاهله يکن ارضي للَّه، و نحن اهل البيت اولي بولاية هذاالامر عليکم من هؤلاء المدّعين ما ليس لهم و السّائرين فيکم بالجور و العدوان. و ان انتم کرهتمونا و جهلتم حقّنا و کان رأيکم غير ما اتتني کتبکم انصرفت عنکم.

[3] تحف العقول، ص 174، بحارالانوار، ج 44، ص 383:...انّ النّاس عبيد الدّنيا و الدّين لعق علي السنتهم يحوطونه مادرّت معايشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّيّانون.