بازگشت

ملاقاتهاي راه كربلا


سالار كربلا اباعبداللَّه الحسين مكه را به قصد كوفه ترك كرد، و عَمروبن سعيد حاكم مكّه از اين حركت آگاه شد، لذا گروهي را به فرماندهي برادرش يحيي بن سعيد اعزام داشت كه امام حسين را از حركت بازداشته، و به مكه برگرداند. ولي سيدالشّهداء به او اعتنايي نكرده، و با زدوخورد مختصري كه بين طرفداران امام و حكومت اتّفاق افتاد، كاروان كربلا به راه خود ادامه داد. [1] .

در خارج شهر در محلّي بنام «تنعيم» كه يكي از مواقف احرام مكّه است، با كارواني از يمن برخورد كرد كه بارهاي خود را به پايتخت شام حمل مي كردند، امام اموال آنها را كه مربوط به حكومت بود مصادره نموده و فرمود: هر كس حاضر است با ما حركت نمايد، و هر كس نمي خواهد با ما باشد كرايه او را تا اينجا بپردازم، گروهي به همراه امام حركت نمودند، و برخي كرايه خود را گرفته و از امام جدا شدند.

در همين اثنا عبداللَّه جعفر شوهر حضرت زينب فرزندان خود را بنامهاي «عون و محمد» با نامه اي به حضور حسين عليه السلام فرستاد، و از او خواست از رفتن به كوفه خودداري كند و افزود كه: تو امروز نور خدا در روي زمين هستي، تو پرچم هدايت و پناه مردم مي باشي، چنانچه تو كشته شوي نور خدا خاموش گشته، و پرچم هدايت سرنگون گرديده، و مردم پناهگاه خويش را از دست داده است تو منتظر باش تا من از حاكم مكه براي تو امان گيرم.

عبداللَّه جعفر به نزد فرماندار مكه آمد و از او امان نامه گرفت و با يحيي بن سعيد به حضور حسين رسيد و نامه را به وي تسليم كرد، ولي حسين عليه السلام فرمود: من جدّم را در عالم رؤيا زيارت


نموده ام كه وظيفه دارم به عراق روم...

در اين حال عبداللَّه دو فرزندش را به حسين تسليم كرد، و آنان را مأمور ساخت كه با ايثار جان حسين را ياري كنند. [2] .

كاروان كربلا حركت كرد و با گروهي از زائران بيت خدا مصادف شد كه از كوفه مي آمدند، در ميان آنان شاعري شيرين سخن بنام «همام بن غالب بن صعصعه» معروف به «فرزدق» حضور داشت، امام از وي پرسيد از اوضاع مردم كوفه چه خبر؟ فرزدق گفت: دلهاي مردم با تو، ولي شمشيرهاي آنان بر ضدّ تو مي باشد و قضا و قدر با خدا است، او هرچه بخواهد همان خواهد شد.

امام حسين او را تأييد كرده و فرمود: آري تمام امور در دست خدا است و بعد به چند مسأله او جواب داده و از هم جدا شدند... [3] .

و بعد از اين ديدار، امام حسين در مسير كربلا با افرادي مثل «بشر بن غالب» و «ابا هرّة الازديّ» ملاقات داشت و سخنان آنان شبيه سخنان فرزدق بود.

و در سرزمين «زَرود» با «زهير بن قين» ديداركرد و او را بيدار ساخت كه دربحث «نقش حسين در بيداري مردم» به طور اجمال گذشت سپس با «عبداللَّه بن سليمان و منذربن مشمعل» ملاقات فرمود كه از مكّه و اعمال حج برمي گشتند، و خبر كردند كه آنان شخص اسب سواري را ملاقات نموده اند بنام «بكربن فلان» كه از كوفه مي آمد و خبر تلخ شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه را نقل مي نمود كه....

و سرانجام در اين مسير با حرّ بن يزيد رياحي ملاقات فرمود كه در رأس هزار نفر رزمنده براي دستگيري امام حسين اعزام شده بودند و... [4] .


پاورقي

[1] همان مدرک.

[2] همان، ص 366.

[3] قلوب النّاس معک و اسيافهم عليک و القضاء ينزل من السّماء واللَّه يفعل ما يشاء. قال‏عليه السلام: صدقت للَّه الامر من قبل و من بعد.

[4] ديدارهاي راه کربلا، بحارالانوار، ج 44، ص 365 به بعد و کتابهاي ديگر.