بازگشت

ملاقاتهايي در آستانه سفر به مكه


بعد از هلاكت معاويه، يزيد وليد بن عُتبه را مأمور كرد كه از حسين عليه السلام بيعت بگيرد، چنانچه او از بيعت كردن امتناع نمود، وي را به قتل برساند، در اين رابطه امام حسين به مجلس وليد احضار شد، و ملاقاتي با وي و مروان بن حكم صورت گرفت كه در بخش بعدي اين كتاب مورد بحث قرار گرفته است.

به دنبال اين واقعه امام حسين به زيارت روضه پيامبر و آنگاه قبر مادرش شتافت، و سپس با مرقد برادر وداع گفت، و در اين هنگام با چند نفر ديدار و ملاقات داشت كه اجمالا به اهم آنها مي پردازيم:

نخست با برادرش «محمد حنفيّه» ديدار كرد، و او را به حضور پذيرفته و از تصميم خود آگاه ساخت و فرمود: من فردا مدينه را به قصد مكه ترك مي گويم و....


محمد عرض كرد: اي برادر! تو عزيزترين انسان در نزد من هستي، و من هرگز خيرخواهي خويش را از تو دريغ ندارم، صلاح بر اين است كه به مكّه روي، و چنانچه در آنجا با تهديد جدّي قرار گرفتي رو به بيابانها بگذار، و از نقطه اي به نقطه ديگر حركت فرما.

حضرت از او تشكّر كرد، و وصيّت نامه خويش را به وي تسليم نمود و با گريه و اندوه از هم جدا شدند [1] .

حركت امام در ميان صحابه پيامبر منتشر شد و جمعي به زيارت امام عليه السلام شرفياب گشتند، در اين ميان «جابر بن عبداللَّه انصاري» با چشم اشكبار گفت: اي فرزند پيامبر! تو نيز مانند امام حسن با اينان مصالحه كن، و خود را گرفتار نساز! ولي امام حسين فرمود: يا جابر! صلح و سازش برادرم و جهاد و مبارزه من هر دو از يك ريشه سبز مي گردد، وظيفه او صلح بود، ولي وظيفه من قيام است!

در اين هنگام زنان و مخدّرات بني هاشم با آه و ناله دور امام را گرفتند، و صداي شيون از آن جمع بلند شد، امام آنان را به صبر و شكيبايي سفارش داد، ولي آنان گفتند:

اي حسين! رفتن تو از مدينه، رحلت رسول خدا و شهادت علي و فاطمه و حسن را براي ماتداعي مي نمايد، ما چگونه در برابر آن تحمل نمائيم.

«ام سلمه» همسرگرامي رسول اكرم كه نقش خديجه را در ميان زنان پيامبر بازي مي كرد، و از علي و اولاد علي به سختي حمايت مي نمود، به نزد حسين آمد و گفت:

فرزندم حسين! مبادا به سوي عراق رهسپار گردي! زيرا من از جدّت پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: عزيز دلم حسين در عراق در سرزميني بنام كربلا شهيد مي گردد، و كفي از خاك آن را به من مرحمت فرموده، هم اكنون آن را در شيشه اي قرار داده ام امام حسين فرمود: مادر! مي خواهي جايگاه مرا در كربلا ببيني؟ آنگاه با قدرت ولايت و امامت دست مباركش را بر صورت او كشيد، و حجابهاي مادّي را كنار زد و مقتل خويش را به او نشان داد. [2] و سپس بخشي از امانات الهي را در اختيار وي قرار داد، و بعد از شهادت امام حسين و واقعه كربلا، حضرت امام سجّاد همه آنها را تحويل گرفت. [3] .



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 329.

[2] ثمّ مسح بيده علي وجهها ففسح اللَّه عن بصرها حتي رأيا ذلک کلّه....

[3] اصول کافي، ج 1، ص 304، ح 3؛ بحارالانوار، ج 45، ص 89، ح 27.