بازگشت

نامه اعتراض آميز به معاويه


مغيرة بن شعبه از سال 40 تا 50 هجري فرماندار كوفه بود، و چون او به هلاكت رسيد، «زياد بن ابيه» كه از نظر نَسَب مجهول است به جاي او نشست، و چون او شناخت كامل به شيعيان علي داشت همه را تارومار كرد، و دست ها و پاهاي آنان را قطع نمود، چشمانشان را نابينا ساخت، و جمعي را به شهادت رسانيد، و از جمله عبدالرّحمن حسان را زنده به گور كرد، و حجر بن عدي و ياران او را گردن زد و... [1] .

از سوي ديگر پس از شهادت حجر و ياران وي، معاويه به فكر دستگيري عَمروبن حَمق افتاد كه از صحابه پيامبر و از شيعيان خالص علي بود، سرانجام در «موصل» گردن زده شد، و سر بريده اش در بالاي نيزه به شهرهاي مختلف حمل شد! [2] .


اين جنايتها و دهها بدعتها و خلافهاي معاويه، از آن جمله بيعت گرفتن براي يزيد باعث شد كه امام حسين مخالفت خود را علني نموده، و نامه شديداللّحني به عنوان اعتراض به معاويه بنويسد، كه از جمله در آن آمده است:

اي معاويه! تو حجر بن عدي و ياران او را شهيد كردي كه همه پاكدل بودند، و عَمروبن حَمق را به قتل رساندي كه عمرش را در عبادت و بندگي خدا سپري كرده بود. تو «زياد بن ابيه» را به پدرت نسبت داده، و با سنّت پيامبر مخالفت نمودي، زيرا زنازاده را به زاني نسبت نمي دهند، بلكه زناكار را سنگسار مي كنند. اين خلاف بس نبود، كه چنين عنصري را بر مردم مسلّط ساختي كه دست ها و پاها را قطع نموده، و چشمها را نابينا مي نمايد، و شيعيان علي را قتل عام مي كند....

اي معاويه! تو فرزند ناصالح خود را وليعهد خود نموده اي كه شراب مي خورد و با سگ ها بازي مي كند و بدين طريق دين خود را تباه ساخته و بر ملّت اسلام خيانت نموده اي!

اي پسر بوسفيان تو سخن از فتنه و فتنه جويان مي نمايي در حالي كه هيچ فتنه بزرگتر از ولايت تو بر اين ملّت نيست و... [3] .

نامه ديگري از حسين بن علي به معاويه ارسال شده، كه آن حضرت اموال دولتي را كه از يمن به شام و دربار معاويه حمل مي شد ضبط كرد، و نامه اي نوشت كه من اين اموال را تصاحب نمودم. [4] .


پاورقي

[1] شرح اين وقايع دردناک را در کتاب «سيماي زينب کبري» در احوال حجر بن عدي به قلم نگارنده ملاحظه فرماييد.

[2] استيعاب، ج 3، ص 173.

[3] و انّي لا اعلم فتنة اعظم علي هذه الامّة من ولايتک عليها... و قد اوبقت نفسک و اهلکت دينک و اضعفت الرعيّة؛ بحارالانوار، ج 44، ص 213؛ بررسي تاريخ عاشورا، ص 74، حيات فکري امامان، ص 178.

[4] در بحث: حسين در زمان معاويه گذشت.