بازگشت

امام حسين با مستمندان


يكي از دستورات دين كه مورد سفارش قرآن مجيد و پيشوايان معصوم قرار گرفته، همنشيني با مستمندان و فريادرسي آنان است، زيرا اين رفتار باعث مي شود كه گروه بي بضاعت نسبت


به وضع زندگي خود دلگرم بوده، و از انحراف فكري و عُقده اي بودن و حسادت به ديگران مصون ماند، و از سوي ديگر مُجالِسين با اين اقشار نيز از گرفتاري به غرور و تكاثر در امان مانده، و از وضع موجود و امكانات خويش راضي گردند و....

روزي پيامبر خدا با مستمندان نشسته بود، سران قريش اين صحنه را تماشا نموده و گفتند: يا محمد! ما هرگز با اين گروه دورهم نمي نشينيم، چنانچه دوست داري ما بر آيين تو ايمان آييم، اين گروه را از خود دور كن خليفه دوم از رسول خدا درخواست كرد كه خواسته سران قريش را بپذيرد، در اين هنگام آيه پنجاه و دوّم از سوره انعام نازل شد [1] ، و پيامبر را از پذيرش اين درخواست ممنوع ساخت و او را مأمور نمود كه هرگز مستمندان را از خود نرنجاند... [2] .

رسول خدا مي فرمايند:

اَحِبُّوا الْفُقَراءَ وَ جالِسُوهُمْ [3] .

نيازمندان را دوست داشته و با آنان همنشيني كنيد.

و اميرالمؤمنين علي عليه السلام با اشاره به آثار اجتماعي و رواني اين رفتار مي فرمايند:

جالِسِ الْفُقَراءَ تَزْدَدْ شُكْراً [4] .

با مستمندان همنشين باش تا روح سپاسگزاري در تو بيشتر گردد.

امام حسين عليه السلام نيز مي فرمايند: خداوند روزه گرفتن را در ماه رمضان واجب ساخت، تا توانگران رنج و زحمت گرسنگي را بچشند و به ياري مستمندان بشتابند. [5] .

امام حسين نه تنها در گفتار از مستمندان حمايت مي كرد، بلكه در عمل و كردار نيز به ياري آنان مي شتافت. و به خانه و زندگيشان سركشي مي كرد، و با آنان در كنار يك سفره مي نشست و غذا مي خورد! در حديث و تاريخ آمده است كه: جسد مطهّر آن حضرت در كربلا افتاده بود، علاوه بر زخمهاي تازه، آثار سياهي در گردن او مشهود بود، از امام سجاد از علّت


آن پرسيدند، فرمود:

هذا مِمَّا كانَ يَنْقُلُ الْجُرابَ عَلي ظَهْرِهِ اِلي مَنازِلِ الْاَرامِلِ وَ الْيَتامي وَ الْمَساكينَ [6] .

اين بدان جهت است كه پدرم انبان هاي كمكي را به منازل بي سرپرستان و يتيمان و بي چارگان و بي نوايان حمل مي كرد.

روزي حسين بن علي از راهي مي گذشت كه در كنار آن جمعي از بي نوايان دورهم جمع شده، و به خوردن نان بي خورشت مشغول بودند، از آن امام دعوت كردند كه به جمع آنان بپيوندد، امام نيز دعوت آنان را پذيرفت و مشغول خوردن غذا شد....

امام حسين موقع خداحافظي فرمود: اي بندگان خوب خدا! من دعوت شما را پذيرفتم، اينك شما نيز دعوت مرا بپذيريد، همينك با من به خانه ام تشريف بياوريد [7] ، جمع مستمندان به همراه امام حسين به خانه آن حضرت وارد گشته، و در كمال صفا و محبّت پذيرايي شدند. [8] و نشان دادند كه پيوند ملّت و دولت، و امام و مأموم و رهبر و راهرو در صورتي ناگسستني است كه از صفا و صميميّت دروني برخوردار باشد، و تبعيضات نژادي و فاصله طبقاتي كه توده ها را نسبت به هم بيگانه مي سازد كنار گذاشته شود.

اباذر غلامي داشت بنام «جون» كه جزو شهيدان كربلا است، او همانند مولايش مرد صفا و وفا بود، و نمك و نمكدان هر دو را گرامي داشت، و نمكدان را نمي شكست...

وي درس ولايت را از اباذر فراگرفت، و حسين عليه السلام و ياران او را تنها نگذاشت و شربت شهادت را بر چند روز زندگي مادّي برگزيد، هر چند حسين اصرار داشت صحنه كربلا را ترك گويد و خود را گرفتار! نسازد.

جون در جواب گفت: مولا جانم حسين! من در رفاه و تنگنا، شدّت و رخوت پيوسته با شما بودم، الان نيز در اين گرفتاري شما را تنها نمي گذارم، اگر چه رنگ صورتم سياه، بوي بدنم نامطلوب، حسب و نسب من نامناسب است ولي هرگز دست از ياري ات برنمي دارم، تا خون سياه من با خون معطّر شما آميخته گردد.


سرانجام «جون» پس از رشادتها و شجاعتها به زمين افتاد، و امام حسين بر بالين او رسيد، و وي را مورد نوازش قرار داد، و سرش را بر دامن گرفت، و آن كرد كه با فرزند دلبندش علي اكبر مي كرد، آنگاه دست به دعا برداشت و گفت:

اَللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ، وَ طَيِّبْ ريحَهُ، وَاحْشُرْهُ مَعَ الْاَبْرارِ، وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْاَطْهارِ [9] .

خداوندا! چهره جون را زيبا، بوي بدنش را معطّر دار، و او را با نيكان محشور نما، و پيوند او را با محمد و اهل بيت او مستحكم كن.


پاورقي

[1] و لا تطرد الّذين يدعون ربّهم بالغدوة و العشيّ يريدون وجهه ما عليک من حسابهم من شي‏ء و ما من حسابک عليهم من شي‏ء فتطردهم فتکون من الظّالمين.

[2] الميزان، ج 7، ص 109؛ مجمع البيان، ج 4، ص 305.

[3] کنزالعمّال، ج 6، ص 469.

[4] غررالحکم، ص 368.

[5] بحارالانوار، ج 96، ص 375، ح 62: ليجد الغنّي مس الجوع فيعود بالفضل علي المساکين.

[6] جلاءالعيون شبرّ، ج 2، ص 26.

[7] قد اجبتکم فاجيبوني، قالوا: نعم يا بن رسول اللَّه فقاموا معه حتي اتوا منزله.

[8] بحارالانوار، ج 44، ص 189.

[9] بحارالانوار، ج 45، ص 22.