بازگشت

حسين با ياران معاويه


روزي عَمروعاص در جمعي كه همه از ياران معاويه بودند با امام حسين به بحث ومناظره پرداخت، وسرانجام به رسوايي عَمرو و معاويه و سلسله بني اميّه تمام شد! فرزند عاص خواست به سخنان خويش ادامه دهد، كه در اين صورت به آبروريزي بيشتري مي انجاميد، معاويه خطاب به عَمرو گفت:

بِحَقّي عَلَيْكَ اِلاَّ سَكَتَّ فَاِنَّهُ اِبْنُ عَلِيّ بْنِ اَبيطالِبٍ

سوگند به حق من بر تو كه با حسين بحث نكن، و خاموش باش، زيرا او فرزند پدرش علي بن ابي طالب است. [1] .

در يك واقعه تاريخي ديگر آمده است: «وليد بن عُقبه» فرماندار مدينه بود، در مورد يكي از باغهاي امام حسين، بين آن دو منازعه اي پيش آمد، فرزند شجاع فاطمه از جا برخاست، و عمامه وليد را از سرش باز كرد و آن را برگردن او پيچيد، مروان كه در اين صحنه حضور داشت و از ترسش نمي توانست پيش آيد، اظهار داشت: من تا به حال نديده بودم كه كسي بر والي چنين جرأت داشته باشد! وليد گفت:

مروان! تو اين حرف را از روي خيرخواهي نمي گويي، بلكه بر حلم و خويشتن داري من حسد مي ورزي، حقيقت امر اين است كه اين ملك مال حسين است، و او حق بجانب مي باشد! چون امام حسين اين سخنان را شنيد، همان باغ را به وليد بخشيد و جلسه را ترك گفت! [2] .

از اين سيره دو مطلب استفاده مي شود: يكي دفاع حسين از مال خود، و شجاعت وي در برابر والي قدرتمندي همچون وليد بن عقبه، دوّم بذل و بخشش او، پس از اعتراف وليد به حقيقت امر، و اينكه باغ مال امام حسين است.



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 209.

[2] جلاءالعيون شبّر، ج 2، ص 26.