بازگشت

نامه معاويه و امام حسين به يكديگر


معاويه پس از دريافت نامه مروان، ضمن نامه اي امام حسين را از قيام و هرگونه تحرّك اجتماعي هشدار داد، و امام حسين نيز بي درنگ به نامه معاويه پاسخ شديدي داد كه در ذيل به بخشي از ترجمه آن مي پردازيم:

بعد از حمد و سپاس به پيشگاه خدا، و درود بي پايان به روان پاك پيامبر و اهل بيت او، اي معاويه! نوشته اي كه سخنان و گزارشات نامناسب از من به تو رسانده اند... بدان كه من قصد جنگ و اختلاف ندارم، اين گونه سخنان را افراد چاپلوس و سخن چينان دروغگو و بي پروا ساخته اند. هر چند سكوت در برابر تو و ياران ستمگرت مسئوليت الهي دارد، و من از آن به خدا پناه مي برم!

معاويه! مگر تو قاتل «حجر بن عدي» و ياران و همفكران او نبودي كه بندگان شايسته و پرهيزكار خدا بودند؟! آن راد مرداني كه با بدعت و ظلم و ستم به مبارزه برخاسته، و در برابر دست نشاندگان منحرف تو امربه معرف نمودند؟...

آري! تو برخلاف تعهّد خويش نمازگزاران را به قتل رساندي، صحابه بزرگ پيامبر «عمرو بن حَمِقْ» را شهيد كردي، در حالي كه آثار عبادت از چهره او نمايان بود!


اي پسر ابوسفيان! تو «فرزند سميّه» را به پدرت بوسفيان نسبت دادي، و با اين روش با سنّت و سخن پيامبر مخالفت نمودي، زيرا «فرزند فراش» به پدر ملحق مي شود، و زناكار را سنگسار مي نمايند؟ [1] .

اين خلاف ها بس نبود كه تو چنين عنصر كثيف را بر عراق مسلّط نمودي، و او دست ها و پاهاي دوستان علي عليه السلام را قطع مي كند، و چشمهايشان را نابينا مي سازد، و هزاران افراد را از درخت هاي خرما به دار مي كشد!گويا اين ملّت از تو و تو از آنان جدا هستي؟ معاويه! از خدا بترس، و بدانكه تمام اعمال تو همه ضبط مي گردد، و روزي به سزاي آن خواهي رسيد.

معاويه! خلاف و خلافكاري تو بس نبود كه اينك براي پسر نابخرد خود «يزيد» از مردم بيعت مي گيري؟ پسري كه عقل و شعور ندارد و او، به شراب خواري و سگ بازي مشغول است، واي بر تو كه بدين وسيله دين خود را تباه ساختي، بر ملّت و امّت خيانت كردي، و عهد و پيمان خويش را فراموش نمودي... [2] .

قابل توجه است كه امام حسين عليه السلام در اين نامه به انواع بدعت ها و خلافكاري ها و سنّت شكني هاي معاويه اشاره نمود، و او را خائن مردم معرّفي نموده است، و از خباثت يزيد و از بيعت او پرده برداشته، و ناشايستگي وي را به امر وليعهدي گوشزد نموده است.

چون معاويه دست از شرارت برنداشت و بر اسلام ستيزي خود ادامه داد، امام حسين عليه السلام اندي قبل از هلاكت معاويه به همراه «ابن عباس» و «عبداللَّه جعفر» به مكّه آمد. در كنگره حجّ ياران و صحابه پيامبر را گرد هم آورد، و در سرزمين «مني» با حضور 700 نفر از صحابه و تابعين، فسادهاي معاويه را افشاء كرد، و از حاضران خواست در تمام شهرها چهره ضداسلامي فرزند هند را برملا سازند، و زمينه قيام عاشورا را فراهم نمايند. [3] .

هر روزي كه از عمر معاويه مي گذشت، فساد و شيطنت او بيشتر مي شد، و حمله اش بر ضدّاسلام و مسلمانان واقعي افزوده مي گرديد، و تمام همّت خود را به كار مي برد كه نام پيامبر و علي عليه السلام و اولاد آنان را از بين برد!


«ابن ابي الحديد» دانشمند بزرگ اهل سنّت مي نويسد: گروهي از بني اميّه به معاويه گفتند: تو در حكومت خويش، به نهايت آرزوهايت رسيده اي، بهتر است خصومت و دشمني ات را در مورد علي عليه السلام كم كني! او گفت: نه واللَّه، آن چنان تلاش خواهم كرد كه نونهالان با دشمني علي بزرگ شوند و بزرگسالان با بُغض او دنيا را ترك كنند، و اساساً يك نفر پيدا نشود كه از علي يادي نمايد. [4] .

امام حسين در تمام اين موارد با معاويه به مخالفت برخاست، و او را رسوا نمود، و انديشه هاي خلاف شرع وي را فاش ساخت، و فرزندش يزيد را كه به ولايتعهدي گماشته بود به رسميّت نشناخت، و فرزند ناخلف بوسفيان را در مورد آينده يزيد نابكار و حكومت او نگران كرد، تا جايي كه معاويه به فرزندش وصيّت كرد:

حسين فرزند پيامبر است، وجود او از خون و گوشت جدّش آميخته گشته، و خود مورد توجّه مردم عراق است، وخواه ناخواه فرمان او را به كار گيرند، تو مواظب باش بر او سخت نگيري، و حسين هيچگونه از تو بدي نبيند، زيرا او منزلت بزرگي در پيش جدّش داشت، و با ما در ريشه يكي است! [5] .


پاورقي

[1] زياد بن ابيه از سميه به دنيا آمد در حالي که پدر او معلوم نيست، و معاويه او را بطور نامشروع به پدرش نسبت داد در حالي که شوهر سميه «عبيد» بود.

[2] مدرک سابق، ص 32 تا 34.

[3] تاريخ بررسي عاشورا، ص 23، تحف العقول سخنان امام حسين.

[4] ابن ابي‏الحديد، ج 4، ص 57؛ لا واللَّه حتّي يربو عليه الصغير و يهرم عليه الکبير و لا يذکر له ذاکر فضلا.

[5] بحار الانوار، ج 44، ص 312، کامل، ج 4، ص 6.