بازگشت

امام حسين در صلح امام حسن


تربيت شدگان مكتب علوي بايد از نظم خاص برخوردار باشند، و احترام بزرگ و كوچك و مسئول و مربّي را در جاي خود حفظ كنند، و تكليف خويش را از سيره حسن و حسين كسب كنند كه امام باقرعليه السلام در اين زمينه مي فرمايند:

در امور اجرايي و حكومتي در زمان امام حسن، برادرش امام حسين كوچكترين دخالتي نكرد! و چون زمام امور به امام حسين رسيد، برادرش محمّد حنفيّه نيز دخالتي ننمود! [1] .

در تاريخ و حديث آمده است كه امام حسن با امام حسين در امور مهم مشورت مي كرد، و سيّدالشّهداء نظرات خويش را مي گفت، و ليكن سرانجام همچون ديگران از وي متابعت مي كرد!


در صلح با معاويه امام مجتبي با حسين و شوهر خواهرش «عبداللَّه جعفر» مشورت كرد، عبداللَّه نظر صلح آميز امام حسن را تأييد كرد، ولي امام حسين با صلح معاويه موافق نبود. [2] و چون برادرش امام حسن خواهان صلح بود، حسين به او گفت:

اَنْتَ اَكْبَرُ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ اَنْتَ خَليفَتُهُ، وَ اَمْرُنا لِاَمْرِكَ تَبَعٌ فَافْعَلْ ما بَدالَكَ [3] .

تو فرزند بزرگ علي و خليفه او هستي و ما وظيفه داريم از تو پيروي نماييم، تصميم با شما است.

در همين رويداد تاريخي آمده است كه حسين عليه السلام با معاويه بيعت نكرد، و چون معاويه اصرار نمود امام حسن گفت: معاويه! حسين را مجبور نكن، او هرگز بيعت نخواهد كرد! [4] .

چون نوبت بيعت «قيس بن سعد» فرمانده ارشد سپاه امام حسن رسيد، او متوجّه امام حسين شد، و از او كسب تكليف كرد (زيرا از صلح امام حسن خوشحال نبود) امام حسين با اشاره به امام حسن فرمود:

يا قَيْسُ اِنَّهُ اِمامي [5] .

اي قيس! برادرم امام حسن امام من است!

امام حسين در دل خود از صلح با معاويه ناخرسند بود، روزي با چشم اشكبار در اين زمينه با امام مجتبي سخن گفت، امام حسن فرمود: برادرم حسين! آنچه پدرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام را وادار به مدارا و سازش با خلفا كرد، همان عامل مصلحتي مرا نيز با معاويه به مصالحه كشانيد، چون حسين اين فراز را بشنيد، با خوشحالي حضور برادر را ترك گفت. [6] .

اگر چه امام حسين در دوران برادرش تابع او بود، ولي طبيعت امام حسين و تكليف الهي اش با امام حسن متفاوت بود، به اين جهت در حديثي از رسول خدا مي خوانيم كه مي فرمايند:

حَسَنٌ مِنّي وَ حُسَيْنٌ مِنْ عَلِيٍّ [7] .

يعني حسن از من ولي حسين از عليّ عليه السلام است!


روزي مروان در بالاي منبر در شهر مدينه به علي عليه السلام جسارت كرد، امام حسن كه در آن مجلس حضور داشت اعتراض را مصلحت نديد، چون خبر به امام حسين رسيد، با تمام خشم و غضب به فرمانداري رفت و در مقرّ حكومت مروان با جرأت تمام گفت: اي پسر زرقاء! كارت به جايي رسيده كه به پدرم علي جسارت مي كني؟...

آنگاه به حضور برادرش رسيد و گفت: چگونه اين مرد پست به پدرت جسارت مي كند و تو نديده و نشنيده مي گيري؟ امام حسن گفت: چه كنم با مرد مسلّط و حاكم فاسقي كه هر چه مي خواهد مي گويد و هر چه اراده مي كند انجام مي دهد! [8] .

و در يك مقطع تاريخي ديگر، باز مروان پيكي را به حضور امام حسن فرستاد، و به مولا علي عليه السلام جسارت كرد. و امام حسن سكوت را بر تعرّض ترجيح داد. ولي امام حسين به پيك گفت: به مروان بگو:

يَابْنَ الزَّرْقاءِالدّاعِيَةِاِلي نَفْسِها بِسُوقِ ذيالْمَجازِ،صاحِبَةِالرّايَةِ بِسُوقِ عُكاذِ، وَ يَابْنَ طَريدِ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَعينِهِ، اَعْرِفُ مَنْ اَنْتَ وَ مَنْ اُمُّكَ وَ مَنْ اَبُوكَ [9] .

اي پسر زن ناپاك كه بازار «ذي المجاز» محل فسادش بود، و در بازار «عكاذ» پرچم فحشا داشت، و اي پسر مرد مطرود رسول اللَّه كه وي را تبعيد نموده و لعنتش كرد، تو و پدر و مادرت را خوب مي شناسم.

چون پيك به فرمانداري مدينه برگشت، و عكس العمل امام حسن و امام حسين را گفت، مروان اظهار داشت: راستي حسن فرزند پيامبر، و حسين فرزند علي عليه السلام است!

سرانجام امام مجتبي در سال پنجاه هجري در حال احتضار بسر مي برد، و در اثر زهري كه «جعده» با تحريك معاويه به او خورانده بود، وضع رقّتباري داشت، و امام حسين برادرش را در آن حال ديد و سوگند ياد كرد كه قاتل برادرم را خواهم كشت، سپس به امام مجتبي اصرار نمود كه قاتلش را معرّفي كند، ولي آن امام مظلوم معرّفي نكرد... [10] .

و چون جنازه را به سوي قبر پيامبر حركت دادند، عايشه دختر ابوبكر از دفن پيكر امام در آن


روضه مانع شد، و جنازه امام مجتبي تيرباران گرديد... امام حسين خطاب به او فرمود:

تو و پدرت حريم رسول خدا را هتك نموديد، و به زور و اجبار به روضه اش داخل شديد، در حالي كه جدّم رسول خدا دوست نداشت پدرت نزديك او باشد، و خدا نيز تو را بازخواست خواهد نمود. [11] .

اين فرازها كه ترجمه بخشي از احاديث صحيح و معتبر در كتاب اصول كافي است، و ما بنا به مصالح اجتماعي به همه آن اشاره ننموديم، مي رساند كه امام حسين تا چه اندازه به برادرش علاقه داشت، و چه سان در برابر ستمگران و حاكمان بي منطق و هتّاك مقاومت مي نمود، و سوگند ياد كرد، چنانچه قاتل برادرش را بشناسد، پيش از دفنِ جسدِ برادرش، قاتل وي را به كيفر برساند و... [12] .


پاورقي

[1] جلاء العيون شبرّ، ج 1، ص 317؛ ما تکلّم الحسين بين يدي الحسن اعظا ماله، و لا تکلّم محمد بن النحنفية بين يدي الحسين اعظاماله.

[2] کامل بن اثير، ج 3، ص 405موسوعة کلمات امام حسين، ص 200.

[3] موسوعة کلمات امام حسين، ص 202.

[4] يا معاوية لا تکرهه فانّه لن يبايع ابداً (در برخي تاريخ‏ها آمده است بيعت کرد).

[5] مدرک سابق، ص 202 و 203 و شبيه آن بحارالانوار، ج 44، ص 61.

[6] مدرک سابق، ص 202 و 203 و شبيه آن بحارالانوار، ج 44، ص 61.

[7] فرائد السمّطين، ج 2، ص 125، ش 425.

[8] بحارالانوار، ج 43، ص 344؛ تسمع هذا يسبّ اباک فلا تقول له شيئاً؟ فقال: و ما اقول لرجل مسلّط يقول ماشاء و يفعل ما شاء.

[9] تذکرة الخواص، ص 188.

[10] موسوعة کلمات امام حسين، ص 215.

[11] اصول کافي، ج 1، ص 300 و 302، ح 1 و 3؛ «... هتکت انت و ابوک حجاب رسول اللَّه و ادخلت عليه بيته من لا يحبّ قربه و انّ اللَّه سائلک عن ذلک يا عائشه...».

[12] اقتله و اللَّه قبل ان ادفنک...».