بازگشت

حسين در زمان پيامبر


امام حسين عليه السلام هفت سال از زمان پيامبر خدا را درك كرد، كه عزيزترين دوران او را تشكيل مي دهد، زيرا: رسول اكرم طبق فرمان الهي حسن و حسين را گرامي مي داشت، شخصيّت آنان را بر مردم بازگو مي فرمود، و در رفتار و كردار، نور ديدگانش را مورد محبّت و شفقت قرار مي داد. امام حسين عليه السلام در اين مقطع سنّي دوران صباوت خود را مي گذرانيد و بخشي از وقت خود را در بازي هاي بچّگانه صرف مي كرد.

شرائط و اخلاق و عقايد هر خانواده در نوع بازي كودكان آن خانواده تعيين كننده است. در خانواده حسين عليه السلام قرآن و نماز و عبادت خدا و اعتقادات اسلامي حاكم بود، از اين جهت آن امام عزيز بازي اش با ديگران فرق داشت.

حسين عليه السلام معمولا از جدّش رسول خدا جدا نمي شد، در نماز و خطابه او شركت مي جست و بازي هاي خود را در اين ميدانها انجام مي داد. حتّي گاهي در حال سخنراني پيامبر بر بالاي منبر مي رفت و در آغوش او قرار مي گرفت و گاهي در حال نماز جماعت بر پشت آن حضرت سوار مي گشت.

در تاريخ و حديث آمده است كه رسول اكرم حسين را بر پشت و گردن خود سوار مي كرد و با خواندن سرود و اشعار ويژه [1] او را سرگرم مي نمود و امام حسين نيز در حالي كه پاهاي مباركش را بر سينه جدّش مي زد احساس غرور مي كرد. [2] .

روزي امام حسين در مسجد رسول اللَّه در شهر مدينه بازي مي كرد، نماز جماعت به امامت رسول خدا شروع شد، و حسين در حال سجده بر پشت جدّش سوار گشت! سجده نماز به طول انجاميد و نمازگزاران نگران گشته، و چنين تصوّر نمودند كه حادثه اي ناگوار بر پيامبر رخ داده...


پيامبر پس از انجام نماز در جواب سؤال آنان فرمود: حسين بر گردنم سوار شده بود، نخواستم او را ناراحت سازم! [3] .

روز ديگر در بالاي منبر خطبه مي خواند، حسين ازدرب مسجد وارد شد و به سوي منبر آن حضرت روان گشت، رسول گرامي اسلام از منبر به پايين آمد، نوه اش را در بغل گرفت و مورد نوازش قرار داد و با خود بر بالاي منبر بُرد و آيه «انّما اموالكم و اولادكم فتنة» [4] را قرائت كرد، و سپس در عظمت امام حسين مقداري بحث نمود، و آنگاه خطابه خود را ادامه داد.! [5] .

«سيوطي» از علماي بزرگ اهل سنّت مي نويسد:

كانَ النَّبِيَّ يُصَلّي وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ يَلْعَبانِ وَ يَقْعُدانِ عَلي ظَهْرِهِ [6] .

پيامبر به نماز مي ايستاد، و حسن و حسين پيوسته بر پشت او سوار گشته و بازي مي كردند!

«ابن ماجه» از محدّثين بزرگ اهل سنّت در سنن خود مي نويسد: روزي پيامبرخداصلي الله عليه وآله وسلم حسن و حسين را در كنار اميرالمؤمنين علي و فاطمه زهراعليهما السلام مورد خطاب قرار داده و فرمود:

اَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حاَرَبْتُمْ [7] .

من با كسي دوستم كه شما دوست او هستيد، و با كسي دشمنم كه شما دشمن او مي باشيد.

از اين احاديث و وقايع تاريخي استفاده مي شود كه امام حسين در پيشگاه جدّش احترام خاصّي داشت و حديث شريفي كه از طريق «ابن ماجه» نقل شد عظمت و عصمت امام حسين عليه السلام و ساير اعضاي آن جمع را در بَر دارد، كه اينك با حديث شريف ديگر به اين موضوع پايان مي دهيم:

رسول خدا در مسجد نشسته بود كه ناگاه فاطمه زهرا با چشم گريان وارد شد و گم شدن حسنين را به اطّلاع آن سرور رسانيد، پيامبر فرمود: نگران مباش، خداوند به آنان مهربانتر است. در اين هنگام جبرئيل فرا رسيد، و از محل گم شدگان فاطمه خبر داد كه آنان در باغ «بني النجّار»


خوابيده، و ملكي حفاظت آنان را به عهده دارد....

رسول اكرم با اصحاب خود به سراغ حسن و حسين آمد، و آنان را كه در حال خواب بودند پيدا كرد، و بر صورتشان بوسه زد، و هر كدام را به دوش گرفت، و با تعريف فضائلي از حسنين اصحابش را از عظمت آنان آگاه ساخت.

ابوبكر وديگران درخواست كردند كه يكي از آن دو نورديده دراختيارآنان قرار گيرد،تاپيامبر درحمل فرزندانش به زحمت نيفتد، ولي پيامبر اكرم فرمودند: من در حمل فرزندانم سزاوارترم....

ابوبكر خطاب به حسن و حسين گفت: «نِعْمَ الْجَمَلُ جَمَلُكُما» [8] چقدر زيباست كه پيامبر شما را حمل مي كند؟ رسول گرامي در جواب او فرمودند: شترسواران چقدر زيبا هستند...

حضرت به همراه اصحاب به مسجد آمد، و از طريق «بلال» تمام مردم را به مسجد فراخواند، و در جمع مهاجرين و انصار حسنين را در بغل گرفت، آنگاه فرمود:

اي مردم! مي دانيد بهترين انسان از نظر جدّ و جدّه كيست؟ آنان حسن و حسين هستند، كه جدّشان پيامبر خدا و جدّه شان خديجه كبري است.

اي مردم! بهترين انسانها از نظر پدر و مادر حسن و حسين مي باشند كه پدرشان علي و مادرشان فاطمه است. اي مردم! علي كسي است كه او خدا و پيامبرش را دوست دارد، و خدا و پيامبر او را.

هان اي مردم! حسن و حسين بهترين عمو و عمّه را دارند، زيرا: عموي آنان جعفر طيار و عمّه شان امّ هاني دختر ابوطالب است.

اي مهاجر و انصار! اين فرزندان من بهترين دايي و خاله را دارا هستند، زيرا: دايي آنان قاسم و خاله شان زينب فرزندان پيامبرند.

آنگاه دست خود را به دعا بلند كرد و با مناجات با پروردگار عالَم عرض كرد: اي خدا! تو مي داني كه حسن و حسين و جدّ و جده شان محمد و خديجه، و پدر و مادرشان علي و فاطمه، و عمو و عمه شان جعفر طيّار و امّ هاني، و دايي و خاله شان قاسم و زينب همگي در بهشت مي باشند.

خداوندا! تو مي داني كه دوستان اين حسن و حسين در بهشت و دشمنانشان در دوزخ خواهند بود. [9] .


سرانجام فرمودند: حسين از من و من از حسين هستم، خداوند دوست دارد كسي را كه حسين را دوست بدارد. [10] .


پاورقي

[1] حزقّة حزقّة ترقّ عين بَقه اللهمّ انّي احبّه فاحبّه‏و احبّ من يحبّه.

[2] بحارالانوار، ج 43، ص 286؛ کنز العمّال، ج 13، ص 666، ش 37698.

[3] امام حسين علايلي، ص 282، شرح اين وقايع را در کتاب «مسايل ازدواج و حقوق خانواده» ملاحظه فرماييد.

[4] سوره تغابن، آيه 15.

[5] کنزالعمال، ج 13، ص 663، ش 37686.

[6] جامع الصغير سيوطي، ج 2، ص 383، ش 7073.

[7] ج 1، ص 52، ش 145.

[8] شتر شما چه شتر خوبي است.

[9] جلاء العيون شبرّ، ج 2، ص 20، خرائج راوندي، ج 1، ص 221، کنز العمّال، ج 13، ص 662.

[10] اسدالغابه، ج 2، ص 20.