بازگشت

سده 7


قرن هفتم، در شرق با روي كار آمدن دولت خوارزمشاهيان همراه بود و در بغداد با حذف دولت سلجوقي و احياي مجدّد خلافت عباسي.

از گزارش هاي رسيده از اين سده، چنين بر مي آيد كه آنچه در سده پيشين از عزاداري امام حسين عليه السلام رايج بوده در اين سده نيز ادامه يافته؛ بلكه در مواردي توسعه يافته است.

از دهه هاي نيمه اوّل اين سده، كه هنوز مغولان بر بغداد استيلا نيافته بودند، گزارشي داريم كه نشان از وجود مراسم عزاداري و مقتل خواني در پايتخت خلافت عباسي حكايت دارد. المستعصم عباسي (آغاز خلافت 640) در سال 641 از محتسب بغداد - جمال الدين عبدالرحمن بن الجوزي - خواست تا روز عاشورا مردم را از خواندن مقتل باز دارد؛ ولي اجازه داد در كنار مرقد امام موسي بن جعفر عليه السلام مقتل خوانده شود. [1] احتمال دارد اين مراسم از دوره خلافت الناصر لدين الله - كه اظهار تمايل به تشيّع مي كرد، رايج شده باشد و المستعصم مي خواسته در ابتداي روي كار آمدن خود و براي رضايت متعصّبان سنّي، آن را محدود كند.

گزارش ديگري از ابن عديم داريم كه شيعيان مدينه در روز عاشورا در قبّه عباس واقع در بقيع، گرد هم مي آمدند و مقتل مي خواندند. [2] .

مولوي شاعر قرن هفتم نيز، در يكي از تمثيل هاي خود در مثنوي معنوي به وجود عزاداري علني در شهر «حلب» اشاره مي كند. [3]

و دست آخر آن كه سيّد بن طاووس، عالم مشهور و گران قدر شيعي قرن هفتم در كتاب إقبال الأعمال خود به وجود دهه محرّم براي عزاداري اشاره مي كند و از آن دفاع مي كند. [4] وي حتّي توصيه مي كند كه كتاب لهوف وي در روز عاشورا خوانده شود [5] كه اين امر، حكايت از وجود فرهنگ مقتل خواني و عزاداري دهه محرّم در دوره مؤلّف يعني قرن هفتم دارد.

بنابر اين، عزاداري به روز عاشورا منحصر نگشته؛ بلكه دهه اوّل محرّم نيز، ايّام سوگواري به شمار مي آمده است.

نتيجه آن كه عزاداري از جهت كيفيت و كمّيت گسترش يافته و در اين راه از پشتوانه فرهنگي عزاداري، در سده هاي گذشته و انگيزه و شور و علاقه شيعه بهره برده است؛ چرا كه سلطه حكومت هاي شيعي در سده پنجم و ششم پايان يافت و اين سنّت، با نفوذ در بين توده مردم توانست مسير پر فراز و نشيب خود را در طول سال ها طي كند.

نيمه دوم اين سده و سلطه مغولان بر ايران و عراق

لشكركشي مغولان به طرف عراق و بغداد،به فرماندهي هولاكو، شماري از شخصيت هاي شهرهاي بزرگ جنوب عراق را بر آن داشت تا با تدبيري از كشت وكشتار و غارت اين شهرها توسّط مغولان جلوگيري كنند. بدين جهت با ارسال هيئت ديپلماتيك از هلاكو خواستند خون ايشان را حفظ كند و به آنان امان دهد و هلاكو پذيرفت و محافظاني براي ايشان، تعيين كرد و بدين ترتيب، شيعيان جنوب بغداد از فتنه مغولان مصون ماندند. [6] از طرف ديگر با سقوط خلافت عباسي، شيعيان آزادي هايي در ابراز عقايد و شعائر خود يافتند. در دهه هاي پاياني اين سده، يكي از جانشينان هلاكو به نام غازان خان شيعه شد و در اين راستا چندين بار به زيارت كربلا و نجف رفت و در عمران و آباداني حائر حسيني كوشيد. اين وقايع زمينه آزادي شيعيان در ابراز شعائر خود را فراهم نمود و مي تواند به معناي علني شدن شعائر شيعي در شهرهايي مثل حلّه و كربلا و نجف باشد، هر چند كه گزارش تاريخي از آن در دست نداريم.


پاورقي

[1] الحوادث الجامعة، ص 93.

[2] بغية الطلب، ج 2، ص 1021.

[3] مثنوي معنوي، ص 998.

[4] إقبال الأعمال، ج 3، ص 90.

[5] همان، 56.

[6] الحوادث الجامعة، ص 159.