بازگشت

دوران پس از تأسيس تا زمان رسمي شدن آن در نيمه سده چهارم


امام جواد عليه السلام در كودكي در سال 203 قمري به امامت رسيد؛ در آن دوران، كه دستگاه خلافت با بهره گيري از تجربه نظارت دائمي بر ائمه كه با دعوت مأمون از امام رضا عليه السلام به مرو آغاز شده بود، سعي داشت ارتباط شيعيان با امام عليه السلام را قطع نمايد. از طرف ديگر امام باقر، امام صادق، امام كاظم و امام رضا عليهم السلام از فرصت هاي دوران خود به خوبي استفاده كرده بودند و آنچه در نزد ايشان، اساسي و لازم و قابل انتقال بود، به شيعيان منتقل كرده بودند.

شيعيان نيز از نظر جمعيتي و سازماندهي، با گذشته فرق مي كردند؛ به گونه اي كه مي توانستند شرايط جديد را پشت سر بگذارند و با استفاده از محضر عالماني كه ائمه عليهم السلام تربيت كرده بودند، به حيات مذهبي خود ادامه دهند. در چنين شرايطي كه، هم ارتباط با امام كمتر شده بود و هم مراجعه شيعيان به علما طبيعي و رايج شده بود، بديهي است كه كلام و سيره اين امامان كمتر گزارش شود. خصوصاً در مسائل مربوط به عزاداري كه در دوران امثال متوكّل، انتظاري دور از واقع مي نمايد.

با اين حال، به نظر مي رسد با توجّه به شخصيتي كه شيعيان در اثر تربيت امامان پيشين يافته بودند، در منازل و محافل خصوصي، عزاداري برپا مي كردند. دست كم به همان شكلي كه در منازل امام باقر و امام صادق عليهما السلام و برخي شيعيان هم عصر آن دو امام انجام مي گرفت؛ ولي به دليل مخفي كاري و فاصله داشتن از نهادهاي رسمي و حكومتي، توسّط مورّخان گزارش نشده است.

نفوذ تشيّع از نوع مذهبي با گرايش هاي دوازده امامي، زيدي و اسماعيلي و از نوع گرايش حبّي - كه صرفاً دوستدار ائمه و خاندان پيامبرصلي الله عليه وآله بود - قدرت بالقوه اي در متن جامعه اسلامي آن روز، به نفع گرايش شيعي ايجاد كرد. اين امر، گروهي را بدين باور رساند كه زمينه براي به بار نشستن قيام هاي شيعي فراهم شده، بدين جهت قيام هايي صورت گرفت و حتّي سادات حسني - با گرايش تشيّع زيدي - توانستند در محدوده طبرستان، حكومتي تشكيل دهند (سال 250 هم زمان با امامت امام حسن عسكري عليه السلام). هر چند گزارش هايي از عزاداري در حكومت علويان طبرستان نيافتيم، ولي اين امر، حاكي از گسترش تشيّع و حتّي قدرت يافتن آن دارد. از اين رو، نمي توان اين دوران را خالي از عزاداري دانست، بخصوص در برخي مناطق شيعه نشين كه از مركز خلافت نيز دور بودند؛ مثل: قم، ري، يمن و بخش هايي از شمال آفريقا كه در آنها شيعيان حضور داشتند.

گزارش هايي كه درباره اقدامات منتصر عباسي در سال 248 پس از مرگ پدرش متوكّل، به دست ما رسيده، حاكي است كه وي از مردم خواسته همچون گذشته به زيارت كربلا بروند. [1] وي حتّي دستور داد مرقد امام حسين عليه السلام را دوباره بسازند. [2] از سوي ديگر، آزار رساندن به شيعيان را ممنوع كرد. [3] پس از وي نيز هر چند، گاه سخت گيري هايي بوده (مانند دوران سلطه حنابله بر بغداد، پيش از به قدرت رسيدن آل بويه)؛ [4] امّا خلفاي ديگر هرگز همانند متوكّل نبودند و مزاحمت آن گونه براي زائران حسيني ايجاد نكردند و شيعيان به زيارت مي رفتند؛ خصوصاً در روزهاي عاشورا، عرفه و نيمه شعبان. زيارت بر سر مزار نيز معمولاً با گريه و زاري و مرثيه خواني و نوحه گري همراه بوده و اين محل، مكاني هميشگي براي عزاداري امام حسين عليه السلام به شمار مي آمده است.

در مورد عصر غيبت صغري نيز متوني در دست داريم كه به گريه و زاري مردم بر سر قبر امام عليه السلام و عزاداري به صورت مرثيه خواني در اين دوران دلالت دارند. ابن اثير در حوادث سال هاي پاياني قرن سوم (سال 296 هجري)، از حضور شيعيان بر سر مزار و گريه و زاري براي امام عليه السلام گزارشي دارد كه در آن حال، يك يمني شيعي را ديده است. [5] .

قاضي ابو علي المحسن بن علي تنوخي (م 384ق) نيز در نشوار المحاضرة نقل كرده كه يك نوحه گر به نام «ابن اصدق» در زمان تسلّط حنابله بر بغداد، به نوحه گري براي امام حسين عليه السلام اشتغال داشته است و راوي ماجرا، براي اين كه او را جهت سفارش مرثيه خواني ببيند، شب نيمه شعبان - كه شيعيان بر سر مزار حاضر مي شدند - به دنبال وي مي گردد و او را بر سر مزار مي يابد؛ با آن كه حاضر شدن بر سر مزار خطرناك بوده، وي آن شب را به نوحه گري گذرانده و حاضران گريسته اند. [6] .

گزارش ديگري نيز از اواخر دوره غيبت صغري داريم كه «بربهاري» [7] رييس حنابله بغداد (م 329ق) دستور قتل نوحه گري به نام «خلب» را داد كه در منازل به طور مخفيانه براي امام حسين عليه السلام نوحه گري مي كرد. [8] .

ابن حجر در لسان الميزان در بيان زندگي نامه يك شاعر شيعي (الناشئ الصغير ابو الحسن الحلا علي بن عبد اللَّه متولد 271) از مرثيه خواني با اشعار او در سال 346هجري گزارش كرده كه در آن، خود وي و مردم پيرامون او تا ظهر آن روز به گريه و زاري پرداخته اند. [9] .

اين گزارش ها حكايت از آن دارد كه شيعيان، در حدّ توان خود از گريه و زاري و عزاداري امام حسين عليه السلام غافل نمي شدند و از هر فرصتي براي علني كردن آن، استفاده مي كردند.

گزارشي ديگر از مصر، مؤيد اين نظر است و آن، به عزاداري مردم اين سامان بر سر قبر امام زادگان (امّ كلثوم و نفيسه) در روز عاشورا، در دوران سلطه حكومت هاي سنّي اخشيد و كافور (سال هاي 358 - 323هجري) مربوط است. تا آن جا كه كافور، براي جلوگيري از حضور عزاداران حسيني بر سر اين دو مزار، در صحرا (مسير عبور عزاداران) مأمور گذاشته بود. [10] .

به نظر مي رسد اگر دوران رسمي شدن عزاداري در بغداد و مصر پيش نمي آمد، مورّخان همين گزارش ها را نيز، انعكاس نمي دادند. وقتي دولت هاي شيعي تشكيل شدند، نهادهاي رسمي را در اختيار گرفتند و مورّخان ناچار از گزارش احوال آنان شدند كه يكي از موارد عزاداري بود و پيرو آن، عزاداري هاي پيشين نيز مورد توجّه قرار گرفت و گزارش شد.


پاورقي

[1] الکامل في التاريخ، ج 4، ص 355.

[2] مروج الذهب، ج 4، ص 51؛ الکامل في التاريخ، ج 4، ص 355.

[3] مروج الذهب، ج 4، ص 135.

[4] الکامل في التاريخ، ج 7، ص 113.

[5] الکامل في التاريخ، ج 5، ص 14.

[6] نشوار المحاضرة، ج 2، ص 230؛ بغية الطلب في تاريخ الحلب، ج 6، ص 2654.

[7] تجارب الأمم، ج 1، ص 322؛ الکامل في التاريخ، ج 8، ص 307؛ معجم الأديان، ج 6، ص 436.

[8] نشوار المحاضرة، ج 2، ص 233.

[9] لسان الميزان، ج 4، ص 238.

[10] الخطط المقريزية، ج 2، ص 289.