بازگشت

مرثيه جون


جون (جوين) بن ابي مالك غلام ابوذر غفاري - رحمت الله عليه - در لشكر حضرت سيدالشهداء - عليه السلام- بود، و آن سعادتمند عبد سياهي بود كه آرزوي شهادت كرد و از حضرت رخصت طلبيد. آن حضرت فرمود:

أنت في اذن مني، فانما تبعتنا طلبا للعافية فلا تبتل بطريقنا.

تو را مرخص كردم و از سوي من اجازه داري كه راه سلامت خويش جويي، زيرا تو در طلب عافيت و آسايش پيروي ما كردي، پس مبادا كه در راه ما به تو آسيبي برسد.

جون عرض كرد:

يابن رسول الله! انا في الرخاء ألحس قصاعكم و في الشدة أخذلكم، والله ان ريحي لمنتن وان حسبي للئيم و لوني لأسود، فتنفس علي بالجنة، فتطيب ريحي و يشرف حسبي و يبيض وجهي لا والله، لا أفارقكم حتي يختلط هذا الدم الاسود مع دمائكم.

اي پسر پيامبر خدا! من در زمان آسايش نمك پرورده ي سفره ي شما بوده ام، آيا امروز كه روز سختي است شما را تنها بگذارم؟ به خدا سوگند، بوي من ناخوش و حسب و نسب من پست و رنگم سياه است، پس بهشت را براي من دريغ نفرماييد، تا بوي من خوش و حسب و نسب من گرامي و صورتم سفيد گردد. نه، به خدا سوگند، از شما جدا نمي شوم تا خون سياهم با خونهاي (پاكيزه ي) شما مخلوط گردد.

اين سخنان را گفت و از امام اجازه گرفت و به سوي ميدان شتافت و اين رجز را خواند:



كيف يري الكفار ضرب الأسود

بالسيف ضربا عن بني محمد



أذب عنهم باللسان و اليد

ارجو به الجنة يوم المورد




سپس كارزار نمود تا بيست و پنج نفر را كشت و آن گاه به شهادت رسيد و امام حسين - عليه السلام- بر بالين او آمد و فرمود:

اللهم! بيض وجهه و طيب ريحه و احشره مع الأبرار و عرف بينه و بين محمد و آل محمد.

خدايا! صورت او را سفيد و بويش را خوش و او را با نيكان محشور و با محمد و آل محمد - عليهم السلام - آشنا بفرما.

از امام محمد باقر - عليه السلام- روايت شده است:

ان الناس كانوا يحضرون المعركة و يدفنون القتلي، فوجدوا جونا بعد عشره أيام يفوح منه رائحة المسك رضوان الله عليه.

زماني كه مردم براي خاك سپاري شهيدان در محل نبرد حاضر شدند، بدن مبارك جون - رضوان الله عليه - را پس از ده روز پيدا كردند، در حالي كه بوي خوش مشك از او استشمام مي شد.

منتهي الآمال، ص 438-437 و نفس المهموم، ص 291-290.