بازگشت

موقعيت انقلاب اسلامي ايران در آغاز


عمده فعاليتهاي امام خميني (س) در دوره انتقال قدرت از رضاخان به محمد رضا، اصلاح و احياي فكر و فرهنگ حوزه و جامعه از راه تدريس و تربيت نيروهاي دانشمند و متقي و آگاه به زمان بود. معظم له در سال 1323 كتاب كشف الاسرار را نوشت كه سهم بزرگي در آگاهي جامعه داشت.

امام (س) بر اين تكته تأكيد داشت كه با رفتن رضاخان و آمدن محمد رضا، جز تعداد انگشت شماري از مهره هاي رژيم رضاخاني، تغيير مهم ديگري در سيستم حكومتي كشور به وجود نخواهد آمد. از اين رو، همواره در پي فرصتي براي ابراز مخالفت اساسي با رژيم شاه بود كه شرح اين قسمت را از بيان امام (س) مي آوريم:

«شاه از ابتداي سلطنت غاصبانه اش خيانتهاي بي شماري كرد، و مواردي هم پيش آمد كه قدرت آن پيدا شد كه او را از مملكت بيرون كنند كه مع الاسف سستي كردند...» [1] .

«من به شما عرض بكنم كه مطلبي كه مال اين چند ماهه باشد اين يك مطلب ريشه دار است... لااقل بيست سال پيش از اين است كه اينها نقشه شان اين بود كه قم نباشد. در زمان مرحوم آقاي بروجردي رضوان الله عليه هم نقشه اين بود كه ايشان نباشند و قم نباشد. منتها با بودن ايشان مي ديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايي را انجام بدهند. بعد از اينكه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالي، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام از مركزي، كوبيدن آن مركز ديگر را... اينها از آن وقت نقشه كشيدند براي نابودي روحانيت، و دنبالش نابودي اسلام، و دنبالش به نفع رساندن اسرائيل و عمال اسرائيل.» [2] .

خبرنگار تايمز امريكا در فرانسه در محاصبه با امام از ايشان مي خواهد كه تاريخچه پانزده سال مبارزه خويش را اجمالا بيان كنند و امام (س) چنين پاسخ مي دهند:

«شرح مبارزات پانزده ساله اخير بدين صورت بود كه شاه بر خلاف مصلحت ملت كارهايي انجام داد. ابتدا علماي اسلام مخالفت كردند، و اين مخالفت به گرفتاري شبانه من انجاميد. در 15 خرداد 42 از قراري كه مي گويند پانزده هزار نفر كشته شدند. قريب يك سال در زندان و حصر بودم. پس از آزادي به مبارزاتم ادامه دادم، و مفاسد و جنايات شاه را افشا نمودم، تا اينكه يكي از خيانتهاي بزرگ شاه، يعني قضيه كاپيتولاسيون پيش آمد، و شاه مستشاران امريكايي را مصونيت داد. از اين جهت كه اين قضيه مخالف مصالح اسلام و كشور بود، من با آن شديدا مخالفت نمودم، و به دنبال آن شبانه دستگير شدم و مستقيما به تركيه تبعيد شدم. يك سال در تركيه بودم، پس از آن ما را تحويل عراق دادند، و قريب چهارده سال در عراق بوديم. در طول اين مدت، من در مواقع مختلف جنايات شاه را چه در اعلاميه و چه در خطابه اعلام مي كردم و هر فاجعه اي را گوشزد مي نمودم و هرگز ساكت ننشستم، و بعد هم كه به اينجا [فرانسه] آمدم...» [3] .

براي اينكه گوشه اي از كارهاي خلاف اسلام شاه و رژيم او را بدانيم، اين بخش از سخن امام امت (س) را براي نمونه مي آوريم:

«شواهدي در دست است كه دستگاه جبار به حكم الزام و خباثت ذاتي در صدد هدم اسلام است. حمله مسلحانه به مركز فقاهت و هتك مراجع و فقهاي اسلام، و حبس و زجر شاگردان مكتب اسلام و اهانت به قرآن كريم و ساير مقدسات مذهبي، نمونه بارز آن است اعلام به تساوي حقوق زن و مرد از هر جهت، الغاي اسلام و رجوليت از منتخب و منتخب. و الغاي اسلام و رجوليت از شرايط قضاوت، نمونه ظاهر ديگري است.

سختگيري كردن و اجحاف نمودن به حجاج بيت الله الحرام و در مقابل وسايل فراهم نمودن و تسهيل براي مسافرت چند هزار نفر عمال اسرائيل به لندن براي توطئه بر ضد اسلام و آن را به اسم مذهب گذاشتن، تخفيف در كرايه طياره و به هر مسافري از فرقه ضاله پانصد دلار ارز دادن، زمزمه تغيير خط كه اخيرا بار ديگر شده، و زمزمه هاي ديگر كه ذكر آن اكنون صلاح نيست. اينها و امثال اينهاست كه اينجانب را به وحشت انداخته و براي من جاي شبهه نيست كه سكوت در مقابل دستگاه جبار علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشيع، نابودي با ننگ است.» [4] .

حوادث دردناكي كه در طول 41 شمسي بر اسلام و ملت مسلمان ايران و بويژه حوزه علميه قم گذشت، امام را بر آن داشت كه در نوروز سال 1342 را عزاي عمومي اعلام كند و آن را از همه علماي اسلام نيز بخواهد. [5] .

زمان هر چه به پانزده خرداد ماه 42 نزديك مي شود، تب و تاب مبارزات و اعتصابها، تعطيل بازار و تظاهرات شدت مي يافت، بويژه اينكه ماه محرم نيز در راه بود. امام خميني (س) با استفاده از فرصت پيش آمده و فرارسيدن ماه محرم، پيام مهمي خطاب به سران هيأتهاي مذهبي وعاظ و گويندگان فرستاد. در بخشي از اين پيام آمده است:

«... آقايان بدانند كه خطر امروز بر اسلام كمتر از خطر بني اميه نيست. دستگاه جبار با تمام قوا به اسرائيل و عمال آنها همراهي مي كند. دستگاه تبليغات را به دست آنها سپرده، و در دربار دست آنها باز است. در ارتش و فرهنگ و ساير وزارتخانه براي آنها باز نموده و شغلهاي حساس به آنها داده اند.» [6] .

«... امروز به من اطلاع دادند كه بعضي اهل منبر را برده اند در سازمان امنيت و گفته اند شما سه چيز را كار نداشته باشيد، ديگر هر چه مي خواهيد بگوييد. يكي شاه را، يكي هم اسرائيل را، يكي هم نگوييد دين در خطر است. خوب، اگر اين سه تا امر را ما كنار بگذاريم، ديگر چه بگوييم؟ ما هر چه گرفتاري داريم از اين سه تا هست. به هر كه مراجعه مي كني مي گويد شاه گفته، شاه گفته، مدرسه فيضيه را خراب كنيد، شاه گفته، اينها را بكشيد...» [7] .

«شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهاييها مراجعه كنيد. در آنجا مي نويسد: «تساوي حقوق زن و مرد؛ رأي عبدالبها» آقايان هم از او تبعيت مي كنند. آقاي شاه نفهميده، مي رود بالاي آنجا، مي گويد تساوي حقوق زن و مرد! آقا! اين را به تو تزريق كردند. مگر تو بهايي هستي كه من بگويم كافر است، بيرونت كنند؟ نظامي كردن زن، رأي عبدالبها. آقا، تقويمش موجود است. نگوييد نيست، شاه نديده اين را؟...» [8] .

«و الله من شنيده ام كه سازمان امنيت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بيندازد، تا بيرونش كنند و لهذا مطالب را معلوم نيست به او برسانند. تأثيرات ما زياد است. روابط ما بين شاه و اسرائيل چيست كه سازمان امنيت مي گويد از اسرائيل حرف نزنيد، از شاه هم حرف نزنيد؟ اين دو تا تناسبشان چيست؟ مگر شاه اسرائيلي است؟ به نظر سازمان امنيت، شاه يهودي است!» [9] .

چنانكه ملاحظه مي كنيد، امام در اين سخنراني، شخص شاه را در مورد عتاب و خطاب خويش قرار داده است و شاه كه تحمل شنيدن سخن حق نداشت به خشم آمد و مأمورانش به دستور او، شبانه امام را دستگير كردند، كه در پي آن، حادثه دوازدهم محرم (15 خرداد) پيش آمد كه حضرت امام (س) آن را چنين توصيف مي كند:

من تاكنون احساس عجز در صحبتها نكرده ام، و امروز خود را عاجز مي دانم. عاجز مي دانم از اظهار تأملات روحي كه دارم براي اوضاع اسلام عموما و اوضاع ايران خصوصا، و قضايايي كه در اين يك سال منحوس پيش آمده، خصوصا قضيه مدارس علمي، قضيه 15 خرداد. قضيه 15 خرداد را من مطلع نبودم، تا اينكه از حبس به حصر تبديل شد و اخبار خارج به من رسيد. خدا مي داند كه اوضاع 15 خرداد مرا كوبيد. 15 خرداد ننگي بر دامن اين مملكت گذاشت كه تا آخر محو نخواهد شد. خودشان هم گفتند كه 15 خرداد ننگ بود. من هم مي گويم ننگ بود، لكن نكته را نگفتند، و من نكته را مي گويم. ننگ بود كه مسلسلها را، تانكها را، توپها را، تفنگها را از مال اين مملكت فقير آوردند و به روي اين ملت فقير بستند!» [10] .

امام خميني (س) در فاصله رهايي از زندان تا زمان طرح اسارتبار كاپيتولاسيون - كه حدود شش ماه به طول انجاميد - چند سخراني مهم ايراد كرد كه هر يك به نوبه خود، خيانت رژيم و هم پيماني آن با استعمار و اسرائيل را برملا كرد. اما به محض آگاهي از طرح و تصويب لايحه ننگين كاپيتولاسيون در مجلسين سنا و شوراي ملي، خطابه مهيج و تاريخي و كوبنده اي ايراد كرد كه بخشي از آن را مي آوريم: «انا لله و انا اليه راجعون. من تأثيرات قلبي خود را نمي توانم اظهار كنم. قلب من در فشار است. روزشماري مي كنم كه چه وقت مرگ پيش بيايد. ايران ديگر عيد ندارد. عيد ايران را عزا كردند (گريه حضار)... عظمت ايران از بين رفت... آيا ملت مي داند در اين روزها در مجلس چه گذشت؟... به حسب اين رأي ننگين [كاپيتولاسيون] اگر يك مستشار آمريكايي يا يك خادم مستشار امريكايي به يكي از مراجع تقليد ايران، به يكي از افراد محترم ملت، به يكي از صاحب منصبان عاليرتبه ايران هر جسارتي بكند، هر خيانتي بنمايد پليس حق بازداشت او را ندارد، محاكم ايران حق رسيدگي ندارد، ولي اگر به يك سگ آنها تعرضي بشود پليس بايد دخالت كند، دادگاه بايد رسيدگي كند... از بعض منابع مطلع به من اطلاع دادند كه اين طرح مفتضح را به دولت پاكستان، اندونزي، تركيه، آلمان غربي پيشنهاد كرده اند، هيچكدام زير بار اين اسارت نرفته اند. تنها دولت ايران است كه اين قدر با حيثيت ملت و اسلاميت ما بازي مي كند... اكنون من اعلام مي كنم كه اين رأي ننگين مجلسين مخالف اسلام و قرآن است و قانونيت ندارد... و اگر اجنبيها بخواهند از اين رأي كثيف سوء استفاده كنند تكليف ملت معين خواهد شد.» [11] .

پس از ايراد اين سخنان بود كه امام امت به تركيه و سپس به عراق تبعيد و براي پانزده سال از ملت مسلمان ايران دور شد. اما همچنان ارتباط خود را با آحاد ملت از طريق پيامها و نوارهاي سخنرانيهايش حفظ كرد. در اين باره مقتضي مي بينيم، سخن دانشمند شرق شناس مصري را نقل كنيم كه مي گويد:

«به هيچ وجه نمي توان تأثير عظيم انقلاب را بر ملل شرق به طور اعم و بر ملل اسلامي به طور اخص ناديده گرفت. اين انقلاب تنها انقلاب در جهان معاصر است كه بر اساس يك ايدئولوژي اسلامي پايه گذاري شده است، و در رأس آن رهبري امام خميني قرار داشت؛ مردي مذهبي در تبعيد و جداي از پيروان و مقلدانش. اين مرد زجر كشيده موفق به رهبري يكي از مشهورترين انقلابهاي عصر جديد گرديد. با مطالعه ي شخصيت امام خميني مي توان روح اسلام واقعي را در شكل بكر و بديع آن شناخت. بعد از سپري شدن چهارده قرن از هجرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله، كشوري نو بر اساس مباني اسلام تأسيس كرد كه تمام نهادهاي سياسي و اجتماعي آن با اصول اسلام تعويض و از نو پايه گذاري شده است.» [12] .

شايد ديگر نيازي به نقل حوادث و رخدادهاي دوران پانزده ساله پيش از پيروزي انقلاب و رويدادهاي پس از آن نباشد. كافي است بدانيم كه صدها اثر مكتوب به صورت نامه، اعلاميه، خطابه و مصاحبه حاصل رهبريهاي پيامبر گونه قائد عظيم الشأن حضرت امام خميني قدس سره الشريف است كه تعداد زيادي از آنها را مصاحبه هايي با رسانه هاي خارجي و شخصيتهاي برجسته غربي و شرقي تشكيل مي دهد كه نشانه عظمت انقلاب اسلامي و نقش رهبري بي همانند آن حكيم فرزانه و حاكي از توجه محافل جهاني به اين پديده عظيم تاريخي است. [13] .

اين مرحله از مقاله را با نقل بخشي از سخنان مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي مد ظله العالي به پايان مي بريم:

«... در طول تبعيد در سنگر تدريس فقه اسلام، و در بالاترين و وزين ترين كرسي حوزه هاي علميه... در طول ساليان اختناق همواره راه دراز و دشواري را كه در مقابل مردم ايران بود به آنان نمود و خط حركت را ترسيم كرد... در سالهاي آخر اختناق اين راهنماييها شتاب و قاطعيت و صراحت پيامبرانه اي گرفته بود... و در ميان كوهي از مشكلات، ناباوريها و ناتوانيها راهي به وسعت عبور يك ملت مي گشود.

آخرين فصل مبارزه بر ضد رژيم تحميلي شاه، يعني از اوايل سال 56 تا دوازدهم بهمن سال 57 سرشار از حوادثي است كه در هر كدام نقش رهبري امام كه در پيامها، گفتارها و اعلاميه هايش متجلي بود، برجسته تر و نمايان تر از گذشته است... در همه اين حوادث، سخن امام و پيام روشن و بي ابهام او در ميان اضطراب و تشويش گروهي و حيرت يا جهالت گروهي ديگر هميشه حرف آخر را با قاطعيت گفته، راهي را كه مردم بايد بپيمايند به آنان نشان داده است، و البته بدون استثنا مردم هم همان راه را برگزيده و پيموده اند. پس از پيروزي انقلاب در دهها واقعه بزرگ و تعيين كننده، تنها كلام متين و سنجيده امام بود كه خط انقلاب را از خطوط ديگر مشخص ساخته و مردم را بدان سوق داده است. مردم از اين دريچه همواره اراده خدا را شناخته و رفع شبهه ها و پاسخ سؤالهاي خود را يافته اند، و به كجا مي رفت كاروان انقلاب، اگر اين رهبري الهي نمي بود، و اين ناطقه الهي نمي گفت؟» [14] .


پاورقي

[1] بنگريد به: صحيفه نور 39 /4، از مصاحبه امام با مفسر لوس‏آنجلس آمريکا، تاريخ 16 / 9 / 57.

[2] بنگريد به: همان ماخذ 9 /1، از بيانات امام در مورد نقش روحانيت به تاريخ 10 / 1 / 41.

[3] بنگريد به: همان ماخذ 39 /4، از مصاحبه امام با مفسر لوس‏آنجلس آمريکا به تاريخ 16 / 9 / 57.

[4] بنگريد به: همان ماخذ 50 /1، از پاسخ امام به تلگراف علماي همدان، به تاريخ 16 / 2 / 42.

[5] بنگريد به: همان ماخذ 37 /1، پيام امام به علماي اعلام، حجج اسلام به تاريخ 23 / 12 / 41.

[6] بنگريد به: همان مأخذ 52 /1، تاريخ 28 / 2 / 42.

[7] بنگريد به: همان مأخذ 25 /1، به تاريخ بهمن 41، و 43 /1، به تاريخ 23 / 1 / 42، در تلگراف به حضرت آية الله حکيم.

[8] بنگريد به: همان مأخذ 13/1 و 40 و 46.

[9] بنگريد به: همان مأخذ 57 - 54 /1، بيانات امام در مورد نقشه‏هاي اسرائيل به تاريخ 13 / 3 / 42.

[10] بنگريد به: همان مأخذ 67 /1، بيانات امام پس از آزادي از زندان به تاريخ 25 / 2 / 43.

[11] بنگريد به: همان مأخذ 109 /1، از پيام امام به ملت ايران به تاريخ 4 / 8 / 43.

[12] بنگريد به: امام خميني اسوه‏ي جاودانه‏ي تاريخ / 42، از مقاله‏ي دکتر ابراهيم الدسوقي مصري.

[13] بنگريد به: صحيفه نور جلدهاي 4 -1.

[14] بنگريد به: مقدمه صحيفه نور 6 /1.