بازگشت

عمه جان، بگذار گريم زار زار


سراينده: حسان

5



عمه جان، بگذار گريم زار زار

چون كه ديگر پر شده پيمانه ام



عمه جان، كو منزل و كاشانه ام

من چرا ساكن در اين ويرانه ام



آشنايانم همه رفتند و، من

ميهمان بر سفره بيگانه ام



عمه جان، بگذار گريم زار زار

چون كه ديگر پر شده پيمانه ام



شمع، مي ريزد گهر در پاي من

چون كه داند كودكي دردانه ام



عقل، مي گويد به من آرام گير

او نداند عاشقي ديوانه ام



دست از جانم بدار اي غمگسار

من چراغ عشق را پروانه ام



بگذر از من اي صبا حالم مپرس

فارغ از جان، در غم جانانه ام



بس كه بي تاب از پريشاني شدم

زلف، سنگيني كند بر شانه ام



من گرفتار به زلف و خال او

من اسير آن كمند و دانه ام



خانمانم رفته بر باد اي عدو

كم كن آزار دل طفلانه ام



كي توانم رفت از كويش (حسان)

من نمك پرورده اين خانه ام



عمه جان شب مرگ من است امشب

واي كه از نور رخ بابم خرابه روشن است امشب



به زين العابدين بر گو كه ما پيمانه بشكستيم

تو هم پيمانه را بشكن در نزد من است امشب



دختر دردانه منم

به كنج ويرانه منم



عمه چه آمد بسرم

چرا نيامد پدرم؟