بازگشت

يزيد چوب مزن


از حضرت سكينه بنت الحسين عليه السلام نقل شده كه فرمودند: من سخت دل تر از يزيد نديدم، زيرا در حضور ما آن ملعون چوب بر سر بريده پدرم مي زد و ما مشاهده مي كرديم. لذا عليا مكرمه سكينه بيطاقت شد و با چشم گريان جلوي تخت يزيد دويد و فرمود: آخر سر بريده چه گناه دارد؟! يزيد، بيش از اين در حضور ما چوب بر اين سر بريده مزن! يزيد از جرئت او تعجّب كرد و گفت: تو كيستي؟ فرمود من سكينه دختر امام حسين عليه السلام مي باشم.



يزيد گفت چرا ديده تو گريان است

سكينه گفت كه اين حالت يتيمان است



يزيد گفت چرا بنگرم رُخت نيلي

سكينه گفت زبس شمر دون زده سيلي



يزيد گفت چرا سرفكنده اي در پيش

سكينه گفت ز داغ پدر شدم دلريش



يزيد گفت چرا مي زني به سينه و سر

سكينه گفت ز داغ برادرم اكبر



يزيد گفت ز آستين رخت حجاب مكن

سكينه گفت دلم را ز غم كباب مكن



به جاي مقنعه، پوشم به آستين رويم

مباد آنكه تماشا كند كسي رويم [1]




پاورقي

[1] منهاج الولايه ص 382، از دانشمند محترم آقاي حاج شيخ علي قرني گلپايگاني.