بازگشت

داوري علي را تماشا كن


عمّار ياسر مي گويد: در خدمت اميرالمؤمنين بودم، يكمرتبه صداي بلندي به گوش رسيد كه مسجد كوفه را فراگرفت. آقا فرمود: عمّار، ذوالفقار را بياور. آوردم. فرمود عمّار برو اين زن را از ظلم اين مرد نجات ده و اگر نشد، من با ذوالفقار نجاتش دهم. من رفتم ديدم زن و مردي بر سر يك شتر با هم مخاصمه دارند. به آن مرد گفتم اميرالمؤمنين عليه السلام ترا از ظلم نسبت به اين زن نهي مي كند. مرد گفت علي به كار خودش مشغول باشد و دست خود را از خونهايي كه در بصره ريخته بشويد. او مي خواهد شتر مرا بگيرد، و به اين زن دروغگو بدهد. برگشتم كه خبر را به آقا برسانم، ديدم آقا خارج شده است، و آثار غضب در روي مباركش نمايان است. به آن مرد فرمود: شتر اين زن را به او بده. آن مرد گفت شتر مال من است. آقا فرمود دروغ گفتي اي لعين. آن مرد گفت: يا علي، چه كسي شهادت مي دهد كه اين شتر مال اين زن است؟ آقا فرمود: شاهدي كه احدي دركوفه شهادت او را رد نمي كند. آن مرد گفت: اگر شاهدي شهادت بدهد و راست بگويد، شتر را به اين زن مي دهم. آقا به شتر فرمود: اي شتر تكلّم كن، تو مال چه كس هستي؟ شتر با زبان فصيح عرض كرد: يا اميرالمؤمنين و يا خيرالوصيين، من چندين سال است كه مال اين زن هستم. آقا به آن زن فرمود شتر خود را بگير و آن مرد را دو نيمه فرمود. [1] .


پاورقي

[1] همان، ص 212 به نقل از کتاب بحار الانوار ج 14 ص 236.